سواد چیست؟ ۱۱ سواد که باید داشته باشیم

۱۱ سواد که باید داشته باشیم
سواد عاطفی، سواد ارتباطی، سواد مالی، سواد رسانه، سواد آموزش و پرورش، سواد کامپیوتری،
سواد فرصت، سواد مغزی، سواد تحلیل، سواد موقعیت و سواد سیستمی.
سلام، علیرضا سخنوران هستم. رفتارشناس و مدرس ارتباطات.
تو این فایل صوتی میخوام راجع به انواع سواد باهاتون صحبت کنم.
خیلیها فکر میکنن خوندن و نوشتن یعنی سواد. بیراه هم نیست! اما سواد پایه محسوب میشه.
خیلیا فکر میکنن تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی یعنی سواد! میگن طرف دکتره خیلی با سواده. آره اونم یک جور سواده.
اما، سازمان جهانی یونسکو شیش مدل سواد رو در نظر گرفته.
که اگر آدمها این گونه سوادها رو نداشته باشن،
حتی اگر خوندن و نوشتن هم بلد باشن و تحصیلات دانشگاهی داشته باشن، بیسواد محسوب میشن.
جالب اینه که پنج مدل سواد هم من اضافه کردم.
اینها هم سوادیه که افراد باید داشته باشن. اگر نباشه واقعاً آدمهای بیسوادین.
توجه کردین میگن که شعور و ادب و منطق و فکر خوب و اینها به سواد نیست.
دقیقاً منظورشون این سوادهای دیگهس!
اگه اینها رو داشته باشید، شعور و منطق و ادب و هوش و فلان و اینها دارید.
صرف خوندن و نوشتن، صرف مدرک دانشگاهی، آدمها سواد ندارن. اما اون چیزی که یونسکو گفته چیه؟
اولیش سواد عاطفیه
سواد عاطفی، سواد برقراری ارتباط و مهر ورزیدن نسبت به خانواده، نسبت به همسر، نسبت به فرزندان و دوستانه.
بلد باشی چهجوری باید محبت کنی. چهجوری باهاشون ارتباط برقرار کنی، چهجوری درکشون کنی.
اکثر اونهایی که سواد عاطفی ندارن دچار مشکل و دعوائن مداوم.
سعی میکنن با زور همه چیو حل کنن. سعی میکنن با داستانهای توی کتابها و توی فیلمها قضیه رو حل کنن. مثلاً همشون فکر میکنن اگر یک مدتی غیب بشن، در دسترس نباشن، طرف دیوانهوار دنبالشون میدوئه. این رو سواد عاطفی میدونن.
یک نکتهی ساده بهتون بگم.
تا حالا چند نفر رو دیدید که با فوت کردن بتونن یک دریاچه رو تبدیل به یخ کنن؟ هیچکی! تو عالم واقعیت هیچکی!
اما سوپرمن تو فیلم این کار رو میکرد. اون چیزهایی که توی فیلم و اینها میبینین، سواد عاطفی نیست! توقع ما رو از یک رابطهی عاطفی صرفاً بالا میبره.
سواد عاطفی اصول ارتباط صحیح با اطرافیانیه که بهشون علاقه مندیم. این که چطور بتونیم به یک کسی محبت کنیم.
همچنین میتوانید در این رابطه مقاله “با این ترفند ساده، رابطه عاطفی خود را مستحکمتر کنید” را مطالعه فرمایید.
گاهی اوقات پیش میاد افراد دارن خیلی محبت میکنن.
اما تو ذهن طرف مقابل اصلاً این به عنوان محبت کد نشده! به عنوان مثال، شخص صبح به صبح یک پیامکی میده. یک حالا پیامی توی تلگرامی، واتسآپی، جایی میده.
میزنه سلام صبح بخیر، امیدوارم روز خوبی داشته باشی. بعد فکر میکنه داره محبت میکنه با این حرکت.
در صورتی که تو ذهن طرف مقابل شاید این یک نوع مزاحمت باشه. عه! یعنی واقعاً اون آدم درک نمیکنه من دوستش دارم؟!
نه! سواد عاطفی یعنی همین
شما باید بدونید کدهای رفتاری طرف مقابل چیه!
با توجه به اونها بهش محبت کنید، ازش دلخور شید و خیلی چیزهای دیگه.
اینکه یک رابطهای که داره به هم میخوره رو با لقد بیشتر هدایت نکنی.
یک سری یک رابطهای داره به هم میخوره، با تهدید و ارعاب و اینها میخوان جمعش کنن. نمیشه!
میخواد رابطه رو برگردونه با پرخاش، امکانپذیر نیست!
یک رابطهای تموم شده، آدمه میاد با مزاحمت میخواد دوباره خاطرات رو یادآوری کنه و اینها. این غلطه!
ببین یک نکته بهتون بگم. توی پیج مدیریت روابط عاطفی راجع بهش صحبت کردم.
گاهی اوقات پیش میاد ما بر میگردیم به یک رابطه عاطفی شکست خورده.
میایم خاطرات خوبمون رو مرور کنیم دل طرف به رحم بیاد.
ما زمانی که داریم خاطرات خوب رو مرور میکنیم، در عین حال داریم خاطرات بد رو هم یادآور میشیم.
این یعنی اینکه سواد عاطفی نداریم اگه داریم این کار رو میکنیم. عه! پس چیکار کنیم؟
این همه مدرس و کتاب و دوره و واسه سواد عاطفی. همه چی تو دانشگاه نیست.
همه چی خوندن و نوشتن نیست. آموزشهایی غیر از آموزشهای دانشگاهی هم لازمه، راجع به روابط عاطفی.
سواد دوم چیه؟ سواد ارتباطی
اینکه با هر قشر از جامعه و توی هر پوزیشنی چهجوری بتونیم ارتباط برقرار کنیم. این خیلی مهمه.
همهی افراد، ارتباطات رو یک جعبهی سیاه میبینن که باید کلید اون جعبه سیاهه رو پیدا کنن.
دیگه روی همون جلو برن.
روال عصبی شدن رو، یکی دو بار تست میکنن، دیگه همونو پیدا میکنن هر دفعه عصبی میشن.
یعنی امکان نداره یک بار سهواً یا عمداً جلوی یکی بپیچی.
اگر تو ذهنش کد شده باشه عصبانیت چهجوریه بهتون فحش نده.
یا از طرف دیگه یک شخصی میره تو یک سازمانی، میخواد کارشو راه بندازه. باید سواد ارتباطی داشته باشه.
صرف اینکه ای بابا شما نشستید اینجا کار مردم رو انجام بدید چه، این درست نیست.
سواد ارتباطی یعنی بتونی ارتباط درستی بگیری کارت رو پیش ببری.
سواد ارتباطی یعنی اینکه بتونی احساسات درونیت رو درست منتقل کنی.
گاهی اوقات ما میخوایم نشون بدیم از دست یک کسی ناراحتیم. طرف فکر میکنه دنیا تموم شده.
جوری که ما رفتار میکنیم این ذهنیت رو ایجاد میکنه.
گاهی اوقات میخوایم تشکر کنیم، طرف فکر میکنه داریم تیکه میندازیم. این یعنی ما سواد ارتباطی نداریم.
پایه سواد ارتباطی چیه؟
عین ورزش. ورزش مادر چیه؟ دویدن، دو. شما اول باید دویدن رو یاد بگیرید.
تو همهی ورزشها استفاده میشه دیگه. حالا غیر از ورزشهای ذهنی، که اونها هم حالا یهجوری ربط داره به دویدن!
با دویدن حالا هماهنگی بدن ایجاد میشه که شما میتونید ورزش ذهنی هم انجام بدید.
یک ورزش پایه، یک تمرین پایه وجود داره واسه ارتباطات. اون هم فن بیان و اصول سخنرانی، سخنوریه.
باید بدونی اون چیزی که تو مغزته رو چهجوری تو قالب کلمات و جملات صحیح ارائه بدی.
اگر این رو ندونی، پنج تا دکترا هم داشته باشی، بیسوادی واقعاً.
خیلی مطلب جالبیه. طرف میگه من دانشمند فلان علمم، اما درآمدم صفره. سواد ارتباطی نداری! باید بتونی اون دانشت رو اون هنرت رو انتقال بدی.
همچنین میتوانید در این رابطه مقاله “استراتژیهای ایجاد ارتباط مؤثر” را مطالعه فرمایید.
سواد بعدی چیه؟ سواد مالی
خیلی مهمه! مدیریت درآمد، پسانداز و اصول سرمایهگذاری.
حالا این رو یونسکو میگه.
من یک چیزی باید بهش اضافه کنم. هوش مالی خیلی مهمه. از کجا باید پول درآریم؟
یک سریها رو دیدید دست به خاک میزنن طلا میشه؟ اینها سواد مالی دارن. اتفاقی نیست! شانسی نیست!
طرف آشنا داره، اوکی. آشنا داشتنم عرضه میخواد، سواد ارتباطی میخواد.
سواد مالی یعنی
اینکه بدونی چه ایدهای خوبه، چه ایدهای بده. انگیزشی یههو تصمیم نگیری.
از طرف دیگه بتونی ایده هه رو جلو ببری به درآمد برسونی. باید این سواد مالیه رو داشته باشیم.
همچنین میتوانید در این رابطه مقاله “چطور با استفاده از یک ایدهی نو، تجارتی جدید راهاندازی کنیم؟” را مطالعه فرمایید.
سواد بعدی چیه؟ سواد رسانه
اول از همه بدونی چه رسانهای به دردت میخوره.
یک سریها هستن کلاً تلوزیون رو روشن میکنن میشینن پای اون.
تلگرام، اینستاگرام، اینها رسانهان دیگه! یک رسانه رو انتخاب میکنن جلو میرن. نه!
باید بدونی کدوم رسانه به دردت میخوره!
از همه مهمتر، تو سواد رسانهای، باید بدونی کدوم خبر موثقه، کدوم نیست.
این رو بتونی از هم تمیز بدی. شایعه رو الکی منتقل نکنی.
زمانی که خودت نمیدونی چی هست و کی هست و چه اتفاقی افتاده.
یک مطلبی توی تلگرام در سطح تیتر نه! میدونستی مصریای قدیم کامپیوتر داشتن؟ عه! سواد رسانت کجا رفته؟ کو برق؟
الکی هم وصلش میکنیم به پارانرمال و نمیدونم متافیزیک و، نه اونا داشتن. آقا نداشتن. عه!
یا یک نکتهای هست. یک نقطهای توی مچ دست هست.
اونو فشار بدی طرف بعد از یک مدت به دلیل نامعلومی میمیره.
چه چیز الکیایه!
این سواد رسانه هست! کی درست میگه، کی غلط؟
کدوم رسانه داره چه چیزی رو به خوردت میده که ذهنیتت تغییر کنه؟!
باید بدونی. آره، همهی رسانهها رو ببین اما بدون کدومش موثقتره.
بعد یک نکتهای هم هست. راجع به یک رسانه نمیشه حکم کلی دادا!
راجع به خبر میشه حکم کلی داد.
این خبر از این رسانه موثقه، این خبر دقیقاً از همون رسانه موثق نیست.
قبل از اینکه بخواید دامن بزنید به شایعات، باید با عقل خودتون بسنجید.
حالا این مثال قدیمی هست میگن آدم باید خودش عاقل باشه! واقعاً همینه.
سواد بعدی چیه؟ سواد آموزش و پرورش
اصلاً ربطی به مدرسه نداره. سواد آموزش و پرورش چیه؟
اینه که شما بلد باشید که چطور یاد میگیرید و بلد باشید که یاد بدید. این سواد آموزش و پرورشه.
بلد بشی چهجوری خودتون یک چیزی رو یاد میگیرید.
اصول یادگیری توی دورهی فرماندهی مغز به سبک “ام پی” دقیقاً ما این رو داریم،
به آدمها اصول یادگیری رو آموزش میدیم. همه دنبال اینن ببینن بهترین استاد زبان کیه؟
اصلاً کسی فکر نمیکنه آقا من زبان رو چهجوری یا میگیرم. همه دنبال اینن ببینن بهترین استاد مثلاً شنا کیه؟
قهرمان غریق نجات جهان! نه! تو چهجوری شنا رو یاد میگیری؟!
این یک سواده
باید بدونی خودت چهجوری چیزها رو یاد میگیری و از طرف دیگه یاد دادنشه.
به فرزندت، به دوستت، به همکارات، بتونی یاد بدی یک چیزی رو.
اگر بلد نیستی یک چیزی رو یاد بدی، فقط خودت بلدی، فقط تو ذهنته! این یعنی سواد آموزش و پرورش نداری.
چهطوری شد که این کار رو کردی؟ والا نمیدونم، این جوریم من.
خب نه! این نشونهی بیسوادیه. باید کاری که بلدی انجام بدی رو بتونی توضیحم بدی.
حالا اینکه میخوای توضیح بدی یا ندی، این پای خودته، اما باید بلد باشی.
جدیداً یک چیزی باب شده، آدمها نمیتونن، میگن نمیخوام.
مثلاً به طرف میگی که آقا چرا انگلیسی صحبت نمیکنی؟ من نمیخوام انگلیسی صحبت کنم.
خیلی با کلاس قضیه رو حل میکنن. نه! بگو نمیتونم. برو یاد بگیر.
بعد جالب اینه که بقیه هم به خواست و نخواست همدیگه احترام میذارن.
آهان، این نمیخواد! این اگه بخواد!
نه این نشونهی تنبلیه. توی دورهی عارضم خدمت شما، مقابله با تنبلی، دقیقاً راجع به این بحث میکنیم.
نه! اوکی نمیخوای؟ یکی دو دقیقه بخواه ببینم چه جوریه. این نکتهس دیگه.
نمیشه یک عمر نخوای که! تو خلوت خودت که میخوای! هه، یک بار انجامش بده!
سواد بعدی سواد کامپیوتریه (رایانه)
بلد باشی کار کنی. نه اینکه موس چیه؟ کیبرد چیه؟ یک پیام روی صفحهی کامپیوترت میاد عزا نگیری.
اگر گوشیت یک مشکلی واسش پیش میاد، سریع نبری تعمیرگاه. بتونی بفهمی چه اتفاقی داره میفته.
موقعی که بهت میگن توی اینترنت یک فرمی رو پر کن، نترسی! اووه، نکنه جاییش اشتباه شه فلان. نه!
حالا جالب اینه که سواد رسانهای با سواد کامپیوتری هم تلفیق میشه.
چون کامپیوتر داره روز به روز پیشرفت میکنه.
پس ما اگر ندونیم کدوم خبر راجع به این سیستم موثقه، کدومها موثق نیست،
راجع به کامپیوتر و علوم جدیدم دچار مشکل میشیم.
یعنی چی؟
من یادمه زمانی که گوشی یازده دو صفر نوکیا بود.
میگفتن یک خلال دندون بذاری توی مثلاً جای شارژ گوشی، دوربینهای کنترل ترافیک رو، دوربینهای سرعت رو نشون میده!بعد نفری یک خلال دندون گذاشته بودن تو گوشیهاشون. اصلاً نداشت این قابلیت رو!
راجع به کامپیوتر، سواد رسانهای لازمه
مثلاً به شما بگن یک گوشی هست از پشت دیوار عکس میگیره. آدم باید خودش عاقل باشه.
اگر هم یک همچین چیزی باشه، الان در سطح لابراتواریه، هنوز تولید نشده دوست من! باور نکن.
حالا علوم پایه آقا مهارتهای هفتگانه!
بلد باشی تایپ کنی، بلد باشی اینترنت بچرخی، بلد باشی یک جدول درست کنی،
بلد باشی کامپیوتر رو روشن خاموش کنی، بلد باشی کامپیوتر رو به اینترنت وصل کنی.
اینا علوم پایه کامپیوتره. حالا دیگه اونایی که میرن سمت تخصصی که دیگه بماند.
داریم راجع به سوادش صحبت میکنیم. سواد ابتدائیهاس دیگه.
تا اینجا رو یونسکو گفته بود. چند تا سواد دیگه هم من اضافه کردم.
شاید بگی تو کی یی که این کار رو انجام میدی؟
من یک آدم متخصص در زمینهی رفتارشناسی و ارتباطاتم که نزدیک شونزده ساله سابقهی کاری و تحقیقی دارم.
پس بنابراین میتونم نظر بدم.
این رو هم در نظر بگیرید که صرفاً همهی خارجیها خوب نیستن!
داخل کشور هم یک سری افراد رو داریم
که میتونن راجع به یک سری مسائل نظر بدن و نظراشون هم اتفاقاً کارشناسیه.
حالا، سواد بعدی چیه؟ سواد فرصته
سواد این رو داشته باشی، بفهمی چهچیزی فرصته، چهچیزی فرصت نیست
و از اونجا به بعد سواد بهرهگیری از فرصت رو داشته باشید.
ببینید آدمها در مقابل فرصت کلاً سه تا گزینه بیشتر ندارن.
یا کاری که دلشون میخواد رو انجام میدن؛
مثلاً، همین الان به شما بگن صد میلیون پول بهتون میدیم.
یک فرصته دیگه، کاری که دلشون میخواد رو انجام میدن، سریع میره یک ماشین میخره میندازه زیر پاش.
یا کارهایی که از قبل مونده رو انجام میدن، طرف میره قرضهاشو میده.
یا فلج میشن؛
عه! صد میلیون؟ چیکارش کنم؟ آقا نمیخوام من این رو، دردسر بعدش رو من نمیتونم.
یعنی اصلاً برنامهای ندارن در مقابل فرصت.
در صورتی که در مقابل هر فرصتی از قبل باید چهار تا برنامه داشته باشی.
اون چیزی که فکر میکنید اتفاق میافته، حالت عادیش.
اگر فرصته خیلی بهتر و بالاتری بود،
اگر فرصت پایینتری بود،
اگر فرصت به درد نخوری بود!
این چهار تا موقعیت رو باید داشته باشین.
من به شما میگم که آقا الان یک فرصت مهاجرت واستون ایجاد شده.
حالت عادیش اینه که شما منتظر این فرصت مهاجرته بودید، کارهاتون رو از قبل چیدید، مهاجرت میکنید. تموم شد.
فرصته عالیه! من بهت میگم تو یک شرکت بسیار بزرگ خارجی واست کار پیدا شده.
مسکنت هم اوکیه، یک سال حقوقت هم پیش بهت میدن، بیا برو. سکته نکنی!
الگوی احساسات پنهان بهت دست نده بگی یا خدا حالا باید چیکار کنم؟ این حالت فرصت بهتره دیگه!
فرصت بدتر!
میگه آقا یکی از این کشورهای همسایه میتونم واست اقامت بگیرم. بدونی آیا به درد میخوره یا نه؟
نکتهی بعدی، اصلاً مهاجرت به دردت میخوره یا نه؟
یک سریها هستن تا فرصت ایجاد میشه بدون سنجش، سریع استفاده میکنن.
حالا بگذریم اونهایی که اصلاً کلاً تو باغ نیستن و فرصتها میگذره و استفاده نمیکنن.
اما تا فرصت پیش میاد استفاده میکنن. همون مثال همیشگی مفت باشه کوفت باشه.
آقا این شاید به دردت نخوره، نمیخواد استفاده کنی.
سواد بعدی، سواد مغزیه
بلد باشی با مغزت کار کنی. بدونی مغزت چه تواناییهایی داره، چه الگوریتمهایی داره.
چه کارهایی میتونی بهش بسپری، چه کارهایی رو نباید بسپری. و اصلاً مغزت چیکار میکنه؟
دورهی رایگان ده گام فرماندهی مغز رو دوباره پایین همین پست میذارم، حتماً ثبت نام کنید.
دقیقاً الگوریتم مغزی رو بهتون میگم، سواد مغزی رو بهتون میدم.
ببینید گاهی اوقات ما به مغزمون یک کارهایی رو میسپریم که از مسیر غلطش پیش میبره.
ببین یک نکتهای هست؛
مغز ما همیشه یک گزینه حفظ حالت فعلی داره بین گزینههای انتخابی.
الآن بریم پارک، بریم سینما، بریم خونهی فلانی. کدوم گزینه؟
همیشه یک گزینهی پنهان هست.
همین الان اینجا نشستیم مگه بده؟ حالا کاشکی در همین سطح باشه.
تو سطوح بالاتر، آقا یک کاری راه بندازیم یا کار قبلیمون رو گسترش بدیم؟ هیچ کدوم، نشستیم.
همیشه مغز ما داره تشویق میکنه ما رو به توقف. چرا؟
بنده خدا میخواد امنیت ما رو حفظ کنهها. خب ببین همین جایی که نشستیم که امنه.
موقعیت جدید خطرات جدید. میخواد به ما کمک کنه اما خب داره زندگیمون رو از بین میبره.
سواد مغزی نداشته باشید و بلد نباشید از مغزتون چهجوری استفاده کنید،
مغزتون فرماندهی زندگی شما رو بهدست میگیره و از بین میبرتتون!
مورد بعدی، سواد تحلیله
بتونید یک وضعیتی رو تحلیل کنید.
الان من کجام؟ تو چه وضعیتیام؟ قراره به کجا برم؟ تا الان چه کارهایی رو کردم؟
خیلیها فقط دارن میرن.
یعنی میبینی طرف پنجاه سالش هست، شصت سالش هست، فقط داره میره.
میگی آقا وایستا ببینیم تحلیل کنیم اصلاً مسیر درست بود، غلط بود، لازم هست عوض کنیم، نکنیم؟
سواده رو ندارن.
سواد راجع به چی باید داشته باشیم؟ راجع به تحلیل!
چرا یک کاری رو شروع کردیم؟ تحلیل کنیم، چرا شروع کردیم.
تحلیل بعدی، چرا میخوایم عوضش کنیم یا اصلا چرا باید عوضش کنیم این مسیره رو؟
تحلیل بعدی، تا کجا میخوایم ادامهش بدیم؟
یک سریها میرن تا تهش!
ببینید الان علم کسب و کار ثابت کرده؛
هر محصول، هر بازار، و هر سیستمی، هر کسب و کاری یک طول عمری داره!
یک جا تموم میشه. این رو در نظر نمیگیره. طرف میخواد تا تهش وایسته.
آقا نه، تموم شده این قضیه.
یا باید فاز گسترش و ایمپرومنت و بهینه سازی رو ایجاد میکردی یا دیگه تموم شده.
مورد بعدی، کی میخوایم این کاره رو متوقف کنیم؟ تحلیلشو بدونیم.
چی شد؟ چرا شروع میکنیم؟ چرا باید تغییرش بدیم؟ تا کجا میخوایم ادامه بدیم؟ کی باید متوقفش کنیم؟
این میشه سواد تحلیل.
سواد بعدی چیه؟ سواد موقعیت
یک سریها تو لحظه زندگی میکنن تو لحظه عمل میکنن. آفرین بهترین کاره!
اما ما یک مطلبی داریم به نام کورونوتوپ، یا زمان مکانهای موازی.
هر کاری که ما الان انجام میدیم الزاماً تو این لحظه اثرگذار نیست!
در آینده و در حال، توی زمانها و مکانهای موازی دیگه اثر گذاره.
راجع به علم فیزیک و سیالات و نمیدونم حالا نجوم و اینها صحبت نمیکنم.
یک نکتهای هست
شما زمانی که یک چک میخوابونید زیر گوش یکی، اگه بره شکایت کنه چی؟
خب این موقعیتِ
این آینده هست
کورونوتوپ!
تو همون لحظه که دارید چک میخوابونید اگه یک آشنایی شما رو ببینه،
چه ذهنیتی راجع به شما واسش ایجاد میشه؟ همون لحظه؟!
میدونید، این کورونوتوپه دیگه، زمان مکانهای موازی.
حالا، یک کسی از دست شما عصبانیه شما معذرتخواهی میکنید. موقعیت رو تحلیل کنید.
اصلاً اینجا جای معذرتخواهی بود یا نه؟ بعداً چه اثری میذاره؟
و یک نکتهی دیگه!
تو اون لحظه معذرتخواهی کردن، شاید شما رو از اوج به پایین بکشه، در چشم بقیه، در جوامع دیگه.
اگر این اتفاقِ روایت شه توی زمان مکانهای موازیای که شما هستید اثر میذاره.
یک نکتهی ساده از سواد موقعیت بهتون بگم
مثلاً یک کسی از همسرش جدا میشه، این خبر توی محل کارش پخش میشه.
محل کار و منزل دو تا زمان مکان موازین که با هم دارن جلو میرن دیگه،
اینها که تفکیک شده نیستن!
طرف میاد سر کار، نمیره تو یک زمان مکان دیگه. موازیه کاملاً، با هم هستن!
باید ببینه تو اون موقعیت چه رفتاری میکنه و اون رفتارِ چه اثراتی داره.
اکثر ماها توی اتفاقات یک سری رفتارهایی رو انجام میدیم بدون اینکه سواد موقعیت داشته باشیم.
بعدش چهرهای که از خودمون به جا میذاریم خیلی بده.
یک اتفاق بدی میافته با یکی دست به یقه میشیم
حالا اون اتفاقِ حل میشه اما از ما یک چهرهی پرخاشگر توی ذهن بقه مونده.
از یکی پول طلب داریم، یک جوری روزگارشو سیاه میکنیم تا پوله رو بگیریم.
حالا بنده خدا اونقدری هم قصد بدی نداشته از این تأخیره.
اون پولِ به ما پرداخت میشه، اما بعداً که اوضاع مساعد شد هیچ کسی با ما کار نمیکنه!
چون ما رو یک آدم ضعیف پولکی میشناسن. آدمی که کنترل خودش رو نداره تو یک سری موقعیتها.
سواد بعدی چیه؟ سواد سیستمی
توی یک کتاب یک چیز جالبی خوندم.
نوشته بود که یک کاری رو داری انجام میدی،
فکر کن اگر این کارِ ده هزار برابر بشه باز هم همین جوری انجامش میدی یا نه؟
یعنی چی؟
مثلاً شما داری نیمرو درست میکنی با دو تا تخممرغ.
اگر بیست هزار تا تخممرغ بخوای نیمرو کنی باز هم با همین روند انجامش میدی یا نه؟
و از یک طرف دیگه، گفته بود فکر کن ده بار سریعتر باید انجامش بدی، باز هم همین رونده؟
مثلاً عارضم خدمتتون شما میخوای یک مجسمهای بسازی، میگی ده روز زمان میبره.
حالا یک روزه میخوای انجامش بدی، باز با همون شیوهی ده روزه انجامش میدی یا شیوه تغییر میکنه؟
یقیناً تغییر میکنه. اگر کار بخواد ده هزار برابر شه یا ده بار سریعتر بشه.
این سواد سیستمیه!
یعنی شما بتونی یک سری روندها رو مکانیزه کنی، خودکار کنی. بدون دخالت خودت انجام بشه. این یک سواده.
اگر همه کارهات رو خودت انجام میدی تو محیط کار، اگر هزار تا کار ریخته سرت و جرأت کارسپاری نداری!
اگر سیستمی وجود نداره و خودت بالا سر کارت نباشی کاره درآمد نداره، این یعنی سواد سیستمی نداری.
باید بتونی یک سیستم ایجاد کنی که خودکار، کاره رو انجام بده.
در نظر بگیر یک مشتری داری. حالا ده هزار تا مشتری داری. باز رو همین روند میشه؟
نه! اصلاً نمیتونی تلفنشون رو جواب بدی. چه راه حلی داری که بتونی اینو مکانیزه کنی؟
دیدید یک سری شرکتها تیکت زدن گذاشتن؟ میگه برو تو سایت تیکت بزن.
چرا؟ تلفن نمیتونه با صد نفر صحبت کنه که!
اما تیکتها رو دونه دونه میخونه، کاراش رو لیست میکنه انجام میده.
اگر ده بار سریعتر بشه چی؟
مثلاً شما قراره که برید با یک مشتری صحبت کنید. خب؟! یک ساعت زمان میبره.
حالا اگر بخواید همین رو توی پنج دقیقه جمع کنید چهجوری باید جمعش کنید؟ آهان!
فروش سریع. یک سری اصول و حساب و کتاب دیگه.
اون نکات کلیدیه رو باید استخراج کنید دقیقاً راجع به اونا صحبت کنید.
یک ساعت بهت وقت دادن سخنرانی کنی، دو ساعت وقت دادن سخنرانی کنی.
یههو یک نامه بهت میدن میگن سه دقیقه وقت داری.
چهجوری این رو سیستمی کردی که بتونی همهی مطالبت رو جمع کنی بگنجونی توی سه دقیقه؟
چهجوری مکانیزهش میکنی؟ چهجوری خودکار میشه؟
چهجوری این رو میتونی کوچیکش کنی، بزرگش کنی، پهنش کنی؟
این سواد سیستمیه!
من دقیقاً یادمه، ختم مادربزرگم بود.
نزدیک مثلاً پونزده سال پیش. یکی از اقوام بسیار دور ما، دقیقاً سواد سیستمی داشت.
توی مسجد به شیوهی سنتی، همه نشسته بودن دور تا دور مسجد و دقیقاً از همه پذیرایی شد.
طبق برنامه همه چیز پیش رفت و همه چیز سیستمی انجام شد.
با چند نفر؟ سه نفر.
اما تو حالت عادی پنجاه نفر واسه یک مراسم ختم میریزن، هر کسی هم داره یک کاری میکنه.
دعوا میشه، اختلاف نظر پیش میاد.
نه! سیستمی! مهمونا چند تا بودن؟ صد نفر، دویست نفر، سیصد نفر.
دقیقاً شاید اون کتاب رو نخونده بود، اما فکر میکرد اگر ده هزار نفر باشن، باز با همین سیستم قابلیت پذیرایی داریم.
هر نفری که وارد میشد نشون میشد کجا نشسته، خب؟
ابتدای امر یک پذیرایی مختصر ازش میشه، یک قرآن بهش داده شه، و و و و …
این سواد سیستمیه. سوادها رو با هم بشمریم.
سواد عاطفی، سواد ارتباطی، سواد مالی، سواد رسانه، سواد آموزش و پرورش، سواد کامپیوتری، سواد فرصت، سواد مغزی، سواد تحلیل، سواد موقعیت و سواد سیستمی.
چند تا از این سوادها رو دارید چند تاشو ندارید؟ صرف خوندن، نوشتن و مدرک دانشگاهی نیست.
اگر از این سوادها یکی دو تاش رو دارید، بیسواد محسوب میشید.
یازده تاش قوی باشه تبدیل میشید به یک ابرانسان، به یک کسی که فرماندهی مغز و زندگیش رو در دست داره.
روی این سوادها کار کنید. آموزش ببینید. بخونید. خیلی مهمه. شاد، موفق و مؤثر باشید.
منبع: وب سایت آموزش فن بیان و سخنرانی
این موارد از شما یک فرد باسواد میسازد.
کدام سواد را دارید و کدام را نه؟ برای کسب اونها چه کاری انجام دادید یا میخواید انجام بدید؟؟
در دورهی فرماندهی مغز به سبک MP همهی این سوادها رو میآموزید…
برای شرکت درمصاحبه ثبت نام دوره فرماندهی مغز به سبک MP همین حالا اینجا کلیک کنید
4 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
سلام آیا حقیقت داره که شما شاگرد آقای بهرامپور بودید و ایشون شما رو اخراج کرده از کلاساش؟
دروغه سیزدهه؟ 🙂
آقای علیرضا سخنوران و جناب بهرامپور دوستان بسیار صمیمی و همکاران قدیمی هستند
هر چند که شاگردی و علم آموزی در هر صورت افتخار محسوب میشه، اما این دو بزرگوار هیچوقت شاگرد همدیگر نبودند!
چه تضمینی وجود دارد که در انتها واقعا از صرف وقت و هزینه ام راضی باشم
بابت چه کاری؟!