افسردگی! آیا بیانگیزه شدهاید؟ (سلول شماره11)

افسردگی! آیا بی انگیزه شدهاید؟ دیگه خوشحال نیستید؟
سلام، علیرضا سخنوران هستم، رفتارشناس و مدرس ارتباطات.
جدیداً خیلی میشنوم که خیلی از افراد میگن «دیگه چیزی ما رو خوشحال نمیکنه!
حتی چیزی هم ما رو ناراحت نمیکنه!
یعنی اصلاً انگیزهای واسه انجام کارها نداریم، احساس افسردگی میکنیم».
اگر شما هم از این دسته افراد هستید که دیگه چیزی واقعاً خوشحالتون نمیکنه و احساس افسردگی میکنید،
باید بهتون بگم که شما توی “سلول شماره 11” هستید.
شما خودتون رو داخل یه سلولی حبس کردید که این سلول به “سلول شماره 11” معروفه!
زندانبان این سلول هم خودتون هستید! یعنی تا زمانی که خودتون در این سلول رو باز نکنید، نمیتونید ازش خارج شید.
تو این فایل میخوام دقیقاً بگم “سلول 11” چی هست.
11 مورد وجود داره که باعث میشه دیگه افراد نه از چیزی خیلی خوشحال بشن و نه ناراحت بشن و بگن احساس افسردگی میکنن.
این اصلاً چیز خوبی نیست!
اما خب الان مواردش رو بهتون میگم و راههای مقابله با اون رو هم باهاتون در میون میذارم.
1- شما در مورد آینده نگرانید
اولین موردی که باعث میشه شما داخل سلول 11 قرار بگیرید این هستش که راجع به آینده نگرانید.
اکثر افرادی که داخل سلول 11 هستند دیگه از اتفاقات روزمره لذت نمیبرن! چرا که همش راجع به یک سری موارد تو آینده نگرانند!
مثلاً کنکور، مثلاً یک قرارداد، مثلاً قضایا ی عاطفی یا کاریشون. همش نگرانند که چه اتفاقی قراره بیافته.
نکتهی جالب اینه 90 درصد پیشبینیهایی که ما انجام میدیم اصلاً به وقوع نمیپیونده. صرفاً ما داریم پیشبینی الکی میکنیم!
من یادم هست
با این که خودم تو این زمینه فعالیت میکنم،
اما نزدیک دو سال پیش، 24 ساعت چنان تحت فشار استرس بودم، که شاید باورتون نشه!
احساس میکنم تو اون 24 ساعت کلی پیر شدم. کلی برآورد کرده بودم که اتفاقای بد میافته.
اما وقتی که صبح شد هیچ کدوم از اون اتفاقها نیافتاد و همه چیز به خیر و خوشی تموم شد.
درواقع، چیزهایی که پیشبینی نشده ما رو نمیترسونن؛ چیزهایی که ما پیشبینیشون میکنیم ما رو میترسونن.
یکی از عوامل ورود به سلول 11 نگرانی راجع به آینده هست!
بی خودی نباید پیشبینی کنید.
اتفاقاتی که پیشبینی میکنید 90 درصدش اتفاق نمیافته.
وسط یه مهمونی همه شاد و خوشحالن، شما دارید به آینده فکر میکنید و نگرانید. طبیعتاً اونها پیش نمیاد!
2- نمیتونید اوضاع رو کنترل کنید
دومین دلیلی که باعث میشه وارد سلول 11 بشید اینه که کنترل اوضاع از دست شما خارج شده باشه.
این رو در نظر بگیرید که توی محل کارتون کسی به شما احترام نمیگذاره.
یا توی جمعها شما رو زیاد نمیشمرن!
نمیتونید جَو رو کنترل کنید، مسخرتون میکنن، دستتون میندازن.
یا اینکه کلاً راجع به یه سری مسائل مهم اصلاً شما رو در نظر نمیگیرن.
چون روی بقیه کنترل ندارید دچار مشکل میشید. شاید اینها راجع به افراد نزدیکتون باشن!
شخصی که باهاش توی رابطهی عاطفی هستید. فرزندتون یا هر کس دیگه.
زمانی که کنترل اون افراد و کنترل اوضاع از دست شما خارج میشه وارد سلول 11 میشید و احساس افسردگی میکنید.
راهحل این موضوع این هستش که یک مقدار روی “اصول رفتاریتون” کار کنید.
احتمالاً رفتارهای اشتباهه که باعث میشه کنترل اوضاع از دست شما خارج بشه.
راجع به اصول رفتار شناسی فایلهای رایگان بسیاری در کانال تلگراممون هست که میتونید بهشون مراجعه کنید.
همچنین میتوانید در این رابطه مقاله “اصول اولیهی رفتار کردن” را مطالعه فرمایید.
3- افسردگی نمایشی
عامل سومی که باعث میشه شما وارد سلول 11 بشید یک چیز کاملاً مزخرف و خنده داره.
افسردگی نمایشی!
ما یک سری بیماریهای روانی رو صرفاً اسمش رو میدونیم، علائمش رو نمیدونیم.
خیلیها به من پیام میدن میگن «من به شدت احساس افسردگی میکنم»!
میگم این رو یک متخصص بهتون گفته یا خودتون کشف کردید؟ میگه «نه خودم علائمش رو میفهمم!»
نه! اینجوری نیست.
یک سری بیماریهای روانی واقعاً احتیاج به متخصص دارن. اینی که حالتون خوب نباشه الزاماً افسرده نیستید.
اما بدتر از اون افسردگیِ نمایشی هست!
ما در مقابل دیگران نشون میدیم که افسردهایم! راجع به این حرف میزنیم که ما دچار افسردگی شدیم.
حالا احتمال داره یک اتفاق بدی افتاده باشه، بعد از اون اتفاقِ دچار افسردگی شدیم.
جالب اینه که توی جامعهی ما هم به آدمهای افسرده بها میدن!
در صورتی که اون بها دادنِ هیچ چیزی رو به ما اضافه نمیکنه بلکه ما رو متوقف میکنه.
آخی فلانی افسردگی گرفته! بنده خدا بعد از اون موضوع افسردگی گرفته!
همون جوری که توی فایلهای قبلی بهتون گفتم، ما شهرت بد و خوب رو حفظ میکنیم.
همینی که به ما بگن ما افسردهایم و کاری به کارمون نداشته باشن، کافیه.
جالب اینه که همین افسردگی نمایشی ما رو وارد سلول 11 میکنه و زندگی ما رو نابود میکنه!
دیگه از چیزی خوشحال نخواهیم بود. چرا که مجبوریم افسردگیمون رو حفظ کنیم. چرا که بهش مشهور شدیم!
یک جملهای رو کاملاً دوستانه بهتون بگم؛
دست از این مسخره بازی بکشید. چندین سال دیگه به این که شما افسرده بودید و هیچ کاری نتونستید بکنید
هیچ کسی امتیازی نمیده به شما میگن «بیعرضه».
4- بدبینی سلسلهوار
مورد بعدی که باعث میشه شما وارد سلول 11 بشید بدبینی سلسلهوار هست!
نسبت به همه چیز بدبینید. حالا جالب اینه که این بدبینیِ تو مراحل اول مشکلی نداره.
ولی دیگه کم کم تبدیل میشه به یک بدبینی ریشهدار!
نکته جالب این هست زمانی که شما قصد میکنید یک کاری رو انجام بدید،
مغز شما عدِله و براهینی رو فراهم میکنه تا ثابت کنه کاری که دارید میکنید درسته یا کاملاً غلطه.
خب بالاخره یکی از کارهای مغز تو فایلهای قبلی گفتیم دیگه، برنامه ریزی هست.
زمانی که شما از یک آدمی بدتون میاد مغز شما تلاش میکنه تمام دلایلی که لازمه برای «بد به نظر اومدن» اون آدم رو توی ذهنتون جمعآوری کنه.
کافیه طرف سرش رو بِخارونه. اگر مورد مشکوکی ایجاد بشه، شما اون رو ثبت میکنید.
آهان! دیدی سرش رو خاروند. پس این آدم خوبی نیست!
حالا در زمینه اتفاقات خوب رو کاری نداریم. هرچند که اون هم اشتباهه.
اما در زمینه اتفاقات بد، مغز شما سلسله وار همه چیز رو جور میکنه!
یک مسافرت رو دوست ندارید برید. هزاران دلیل و اتفاق!
کلیدتون گم میشه ماشین پنچر میشه یا هر چیزی. دیدی گفتم! نباید بریم!
این بدبینی سلسلهوار باعث میشه که شما خوشحال نباشید
باعث میشه که دیگه اتفاقات شما رو به وجد نیارن.
چرا که دیگه عادت کردید فقط نقاط منفی هر قضیه رو ببینید!
راهحلش خیلی ساده است.
کافیه کارِتون رو بکنید!
این همه دلیل، زیاد به درد نمیخوره!
5- از دیگران کینه به دل دارید
مورد بعدی که باعث میشه شما وارد سلول 11 بشید اینه که از دیگران کینه به دل داشته باشید.
این چیز خیلی بدی هست. از یک آدم یا یک سری آدم، یک سری کینه رو به دلتون میگیرید یا حالا میتونه این، اتفاق هم باشه از یک اتفاقی کینه به دل دارید.
اینقدر این رو با خودتون حمل میکنید که حس آدمهای بدبخت بهتون دست میده و دیگه از هیچ چیزی خوشحال نخواهید بود.
توی فایل صوتی قبلی که راجع به ره صد ساله بود، بهتون گفتم. اگر الان کینه ای دارید ره یک شبه رو صد سالِ نرید.
همین الان با شخص تماس بگیرید بگید من از تو ناراحت هستم یا از تو کینه ای دارم! یا حداقل کاری که واسه خلاص شدن از اون کینه رو میتونید انجام بدید، انجام بدید.
در غیر این صورت چون دارید این بار سنگین رو روی دوشتون حمل میکنید از هیچ چیزی خوشحال نخواهید بود!
6- مشکلات عاطفی و احساس افسردگی
مورد بعدی که باعث میشه شما وارد سلول 11 بشید، مشکلات عاطفی هست.
حالا هر مشکلی در زمینه روابط عاطفی. یک رابطه ای به هم میخوره، دیگه از اونجا به بعد هیچ چیزی برای شما عاشقانه نیست، هیچ چیزی جذاب نیست. احساس افسردگی میکنید!
دنیا براتون رنگ خاکستریه!
صبح غزل خونِش دیگه براتون یه آهنگ دیگه نیست.
یه همچین مواردی پیش میاد.
جالب اینه که تو اکثر مواقع ظرف 24 ساعت اول شما خودتون میتونید کنار بیاید با اون مشکل عاطفی، اما اطرافیانتون نمیگذارند.
باز هم توی کانال تلگراممون یک سری فایلهای صوتی رایگان در زمینه کنار اومدن با شکست عاطفی وجود داره.
اونها رو گوش کنید، باعث میشه که یک مقداری شادتر بشید.
وسط یک جمعی داره خوش میگذره، شما به فکر شکست عاطفی تون هستید!
این شما رو وارد سلول 11 میکنه.
7- قوانینی که برای دیگران وضع میکنید
مورد بعدی که شما رو وارد سلول 11 میکنه قوانین الکی شماست که برای دیگران وضع میکنید!
و چون دیگران هم خودشون دارای منطق و فکر هستند، الزامی برای رعایت اونها ندارند.
بنابراین شادی از شما گرفته میشه و دیگه هیچ چیزی شما رو خوشحال نمیکنه. یعنی چی؟
مثلاً شما انتظار دارید به عنوان قانون درون ذهنیتون، اول صبح همه به شما لبخند بزنند و با یک روی گشاده با شما سلام و علیک کنند.
شما انتظار دارید که مثلاً همسرتون یک سری کارها رو خودکار انجام بده!
اینها قوانین الکی هستند که تو ذهن ما قرار گرفته.
شما همش انتظار دارید به عنوان قانون افراد شما رو مقدم بدونن، راجع به هر زمینه ای!
خب اونها هم انسانند و قانونهای خاص خودشون رو دارند و زمانی که الزامی برای انجام قانونهای شما نباشه، شما احساس میکنید که دیگه عزت و احترامی ندارید
و وارد سلول 11 میشید
این رو باید مد نظر قرار بدید
برای دیگران هیچ موقع نمیتونید قانون بزارید
مگر اینکه در ازای اون قانون یک منفعتی براشون در نظر گرفته باشید!
جهان بر این قانون بنا شده!
8- بیپولی
مسئله بعدی که باعث میشه شما وارد سلول 11 بشید بی پولی هست. خیلی مطلب ساده ای هست!
شما زمانی که پول نداشته باشید، از جمعهایی که احساس میکنید قراره بابت شاد شدن هزینه ای بکنید، دور میشید و دیگه از اونجا به بعد این میشه فلسفهی زندگیتون.
از کادویی که براتون میخرن خوشحال نمیشید، چرا؟ چون در ازای اون شما هم قراره که کادو بخرید و اوضاع بد میشه و چون بی پول هستید، باعث میشه که از هیچ چیزی خوشحال نشید.
یک رابطهی عاطفی جدید ایجاد میکنید اما براتون خوشحال کننده نیست. چراکه باید برای رابطه عاطفی خرج کرد و شما پولی ندارید!
یک موقعیت کاری جدید ایجاد میشه و شما باید برای ابتدای کار هزینه کنید، اما پولی ندارید. پس بنابراین موقعیت فوقالعاده هم خوشحالتون نمیکنه.
بیپولی راهکارش دیگه خیلی سادست؛ باید تلاش کنید برای پول درآوردن! شاید بگید: «عــه! سادست؟؟ خب پس چجوریه این سادگی که ما بلد نیستیم؟…»
هزاران راهکار توی کانال تلگرام گفتم، میتونید به اونها مراجعه کنید. نکته جالبی که توی فایل قبلی بهتون گفتم این بود که یک سری رمزهای «رَه یک شبه» رو «صد سالِ» رفتن، به صورت رایگان در دسترس ما هست. اما ما استفاده نمیکنیم!
9- حس بیعرضهگی
مورد بعدی که شما رو وارد سلول 11 میکنه حس بی عرضگی هست.
میگن انشاالله دست به خاک بزنی طلا بشه، شما دست به طلا میزنی خاک میشه!
هی مداوم این اتفاقها میافته و یک کاری رو تا انتها نمیتونی پیش ببری. هر کاری رو شروع میکنی با بدشانسی مواجه میشی. دیگه خوشحالت نمیکنه.
ما همش فکر میکنیم این شانسه که اینجا دخیله. اما نه! عرضهی ماست که اینجا دخیله.
ما بیعرضهگی به خرج میدیم!
زمانی که بیعرضه باشید هیچ چیزی شما رو خوشحال نمیکنه. چرا که مطمئن هستید بعد از این اتفاق خوشحال کننده، شما دوباره خرابکاری میکنید.
راه مقابله با بی عرضگی چیه؟
فرماندهی مغزتون رو بدست بگیرید. یک مقدار تمرکز بیشتر، یک مقدار آموزش بیشتر راجع به کاری که میکنید. حالا کارِ زندگیهِ رفتارِ یا هر چیزی که هست.
بیعرضه بودن آفت بسیار بزرگی برای زندگی هست. اکثراً هم فکر میکنن داشتن امکانات نشونه با عرضگی هست. «من مدرک تحصیلی دارم، من سرمایه دارم، من فلان کار رو میتونم بکنم، من کارهای بسیاری میتونم بکنم».
خیر! بی عرضگی واقعاً ربطی به امکانات نداره. عرضه یعنی استفادهی صحیح از امکانات و منابع، برای اینکه بتونید به سمت موفقیت برید!
همچنین میتوانید در این رابطه مقاله “بلند پروازی و ویژگی افراد بلند پرواز” را مطالعه فرمایید.
10- مقایسهی خودتون با دیگران و باز هم احساس افسردگی
مورد بعدی که شما رو وارد سلول 11 میکنه و باعث میشه که احساس افسردگی کنید، مقایسه خودتون با دیگران هست.
مخصوصاً هم دورهایهاتون، هم سنهاتون، اونهایی که دبیرستان و دانشگاه یا سربازی با هم بودید.
یا تو یک جایی با هم همکار بودید.
مقایسه میکنید میبینید اونها خیلی رفتن جلو، شما هنوز موندید! این مقایسه حال شما رو بد میکنه.
مداوم حال شما رو بد میکنه و دیگه از چیزی خوشحال نخواهید بود.
چرا که کیفیت زندگی شما کاهش پیدا میکند. نسبت به چی؟!
نسبت به دیگران!
موقعی که کیفیت زندگی شما پایین باشه، حس خوشحالی ندارید.
هر چیزی رو منت و لطف تلقی میکنید!
یک نفری برای شما یک کادویی میخره. نچ!
این هم میدونه که من آدم موفقی نیستم میخواد یه جوری دست من رو بگیره!
نه حالتون بد میشه این جوری.
حالا راهکار مقابله با مقایسه با دیگران چیه؟
من توی این چند سالی که دارم راجع به رفتارشناسی درس میدم، تحقیق و مطالعه میکنم، یه چیزی رو خوب متوجه شدم.
«آدمها، ظاهر خودشون رو چند برابر مجلل میسازن».
شما زمانی که به پوزیشن یک سری آدمها نگاه میکنید، فکر میکنید که خیلی کارهای بزرگی کردن!
اما کمی که ریز میشید میبینید نه! اونقدرها هم خبری نیست.
چند وقت پیش یک مذاکرهای داشتم،
طرف داشت راجع به این صحبت میکرد که هر ماه چندین میلیارد تومان درآمدش هست.
بحث به این رسید که برای کسب و کارش باید یک مقدار هزینه کنه، در حد چند میلیون تومان.
یک هو به هم ریخت و گفت «من این رو میتونم توی چند تا قسط پرداخت کنم؟ میتونم چک بدم؟»
ببینید؛ همه در حد حرف و لب و دهن بزرگ هستن، اما ذات قضیه خیلی فرق میکنه!
ولی این نباید دلیلی بر این بشه که شما هم بشینید و تلاشی نکنید. نه! شما هم باید موفق بشید.
ننشینید نگاه کنید و بگید آهان! خب علیرضا سخنوران گفت اینها همه دروغ میگن!
پس بنابراین باید بنشینیم. نه! این آفت بزرگی هست.
شما باید تلاش خودتون رو بکنید. باید خودتون رو با خودتون بسنجید.
توی یک موقعیت اضطراری اگر قرار شد یک پولی پرداخت کنید، میتونید یا نمیتونید؟!
اگر تمام پولتون دقیقاً عددیِ که تو حساب بانکی تون هست و با خرج کردنش، دیگه هیچی ندارید!
خب اوضاع خیلی بد هست.
اگر نمیتونید، باید تلاش کنید.
11- یک زمان و یک مرحله برای شاد شدن در نظر میگیرید (افسردگی نمایشی ممنوع!)
مورد یازدهمی که شما رو وارد سلول 11 میکنه و خیلی مهم هست اینه که یک زمان یا یک مرحله برای شاد شدن در نظر بگیرید.
اگر فلانی برگرده دیگه از اونجا به بعد من خوشحال میشم!
اگر من 10 میلیارد تومان پول داشته باشم اون موقع خوشحالم!
نه! این جور موارد باعث میشه که شما یک سری فرصتها رو از دست بدید. یک سری زمانها رو از دست بدید.
اگر 10 میلیارد داشتم، اگر فلانی برگرده، اگر فلان موقعیت ایجاد بشه، اون موقع من خوشحالم.
نه! همین الانتون رو از دست میدید. آدمی که الانش رو از دست بده، راه یک شبِ رو صد ساله میره.
یک جمع بندی داشته باشیم راجع به مواردی که شما رو وارد سلول 11 میکنه؛
اولی نگران بودن راجع به آیندست
بعد از اون اینه که کنترل اوضاع از دستتون خارج شده باشه
بعد از اون افسردگی نمایشی هست
بعدش بدبینی سلسله وار هست یعنی مداوم راجع به همه موارد بدبینید
بعد اینه که یک کینه ای از بقیه داشته باشید
بعدش بی پولی هست
بعد بی عرضگی هست
بعد از اون مسئله عاطفی حل نشده هست
بعدش قوانین الکی هست که دارید و اصرار دارید بقیه هم رعایت کنند
بعد از اون مقایسه خودتون با دیگران هست
و در آخر زمان و موقعیت گذاشتن برای شاد شدن هست. از یک جایی به بعد من شاد خواهم بود! اینها اشتباه هست!
هر کدوم از این موارد سلول 11 رو دارید، با توجه به راهکارهایی که گفته شد، یک جور سعی کنید مرتفعش کنید و از سلول 11 خارج شید.
چرا که اگر از سلول 11 خارج نشید یک عمری رو تباه میکنید.
در پایان هم یک تذکری رو بهتون بدم؛
دوستان عزیز
راهکارها، درسها و اطلاعات خیلی زیادی به صورت رایگان توی کانال ما هست.
اگر به اونها گوش کنید خیلی از مشکلات ابتدایی تون حل میشه، حتی مشکلات ریشهای تون!
صرفاً سعی نکنید دنبال راههای عجیب و غریب باشید.
به خودتون زحمت بدید چند تا فایل رایگان گوش کنید.
شاد، موفق و مؤثر باشید.
منبع: وب سایت آموزش فن بیان و سخنرانی
این موارد آسودگی خیال رو از شما میگیرن. احساس افسردگی بهتون دست میده!
شما درگیر کدوم مورد هستید؟ برای رهایی از اون چه کاری انجام دادید یا میخواید انجام بدید؟؟
در دوره فرماندهی مغز به سبک MP از این سلول برای همیشه رها میشوید…
برای شرکت درمصاحبه ثبت نام دوره فرماندهی مغز به سبک MP همین حالا اینجا کلیک کنید
1 دیدگاه
اولین نفری باشید که برای این نوشته دیدگاه می نویسد.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
با سلام .واقعا صحبتهاتون به آدم راه و روش زندگی درست را یاد میده و آدمو روشن میکنه .کاش توانشو داشتیم در تمام مواردی که راهکار ارایه میدید و جلسات پولی بود میتونستیم شرکت کنیم.با تشکر
سلام وخسته نباشید
بسیارعالی است درصورت امکان این مباحث ادامه دارباشد.
من به کمک شما نیاز دارم اتفاقی فایل صوتی شمارو در تلگرام شنیدم و خدا شاهده یک هفته اس تنها قوت قلبم شنیدن فایل های صوتی شماست حتی خلاصه نویسی شون کردم من 9ساله تو این وضعم کمکم کنید