این تکنیک کلامی شما را بسیار محبوب خواهد کرد
احساس خوبی پیدا میکنی وقتی که رئیست همینطور که دارد از کنار میزت رد میشود میگوید: « کار دیروزت که اون پوشه رو پیدا کردی عالی بود. متشکرم! »
ولی این یکی را مجسم کن. او صبح سر میزت می آید، می ایستد، لبخند میزند، صاف توی چشمانت نگاه میکند، اسمت را به زبان می آورد و میگوید: « واقعا دیروز از اینکه واسه پیدا کردن اون پوشه اونقدر خودتو به زحمت انداختی، حسابی تحت تاثیر قرار گرفتم. » بعد ادامه میدهید: « وقتی که دیدی سرجاش نیس، میتونستی دیگه دنبالش نگردی؛ ولی تا دیروقت موندی و تموم کمدها رو گشتی، و تا وقتی که پیداش نکردی، دست برنداشتی. کارت عالی بود! خیلی خیلی ممنونم. »
شنیدن این صحبت ها فقط احساس خوبی در تو بوجود نمی آورد، بلکه حسی بی نظیر است. تا انتهای روز دیگر خنده بر لبانت نقش بسته است. همینطور که داری در ماشین به سمت خانه میروی، هنوز ذوق میکنی. سر شام راجع به این اتفاق برای خانواده ات تعریف میکنی. ناگهان رئیست را بیشتر از قبل دوست داری و صدالبته حاضری بیشتر از این هم برایش مایه بگذاری. تردیدی نیست.
یا این یکی را تصورکن. تو با بردن برادر کوچولوی پر سر و صدای دوستت به سینما و بعد به شهربازی، به دوستت لطف میکنی. همانطور که انتظار داشتی، آن بچه تمام مدت رفتار نفرت انگیزی از خود نشان میدهد. وقتی که برمیگردی،
دوستت به تو میگوید: « ممنون که داداش کوچیکمو به خاطر من بردی سینما. »
– تو به دروغ میگویی: « خواهش میکنم، کاری نکردم. »
این دیگه آخرین باریه که من این بچه ی لوسو جایی میبرم.
ولی فکر کن اگر دوستت به جای این کار لبخند زده و این حرف ها را بزند چه حالی پیدا میکنی: « ممنون که داداش کوچیکمو به خاطر من بردی سینما. مطمئنم تماشای یه مشت حیوون کارتونی که این طرف و اون طرف می پریدن، اصلا ایده ی جالبی برای واسه گذروندن یه بعد از ظهرِ دلپذیر نیس؛ ولی داداشم عاشق اون فیلم شد! وقتی هم که بردیش شهربازی دیگه یه سوپرایز افسانه ای واسش بود. وقتی اومد خونه، غوغا به پا کرد. »
این کوچکترین کاری بود که میتونستم واسه دوستم انجام بدم. اون واقعا دوست خوبیه.
حالا دفعه ی بعد که از تو خواهش کند از برادرش مراقبت کنی، احتمال بیشتری دارد که بگویی: « حتما. »
من تعجب میکنم که چرا این نوع تعریفِ کـشـــدار اینقدر کمیاب است. وقتی مردم از کسی انتقاد میکنند، آن را تا حد مرگ با تمام جزئیات خون آلودش کِش میدهند. ولی وقتی دارند از کسی تعریف میکنند، اغلب در یکی-دو جمله آن را به بیرون تُف میکنند.
این ترفند کوچولو آسان است، اما منافعش بسیار. تعریف مهربانانه خود را صِرفا با اضافه کردن چند جمله گسترده تر کن. وقتی که فکر میکنند تعریفت تمام شده، چندتای دیگر حواله شان کن. ملودی و ترانه ی ستایشِ کشدارِ تو، موسیقیِ بهشتیِ دلنوازی برای آنها میسازد.
چرا این تکنیک مثل « عشق بازی » است؟ – چون هر چقدر طولانی تر شود، بهتر خواهد بود.
تعریف هایت را کِــــــش بده!
شنیدن تعریف، مثل « عشق بازی » می ماند . آنرا در یک « چشم به هم زدن » انجام نده. عشق بازیِ کلامی را تا جایی که میتوانی کش بده. اگر دوست داری اینطور به قضیه نگاه کن: یک هنرپیشه از کف زدن پرشور لذت میبرد؛ ولی وقتی که تماشاچی ها دست از کف زدن بر نمی دارند، مسـت میشود.
منبع: کتاب “96 تکنیک برای پیش بینی احساس آدم ها و ارتباط موفق با آنها – نویسنده: لیل لوندز – مترجم: فرخ بافنده”
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.