تصمیم گیری! چرا سریع تصمیم گیری نمی کنیم؟

تصمیم گیری! چرا سریع تصمیم گیری نمی کنیم؟
سلام، علیرضا سخنوران هستم، رفتارشناس و مدرس ارتباطات.
تو این فایل صوتی میخواهیم راجع به این موضوع صحبت کنیم که چرا اصولاً مغز ما تصمیم گیری نمیکنه
که یک کاری رو انجام بده؟
هی تعلل میکنیم! هی مداوم فکر میکنیم!
نظر بقیه رو میپرسیم! در واقع کاری انجام نمیدیم! چرا؟ چون تصمیمی نمیتونیم بگیریم!
تو این فایل میخواهیم راجع به اصول تصمیم گیری صحیح صحبت کنیم.
اصلاً بگیم مغز ما چطور میشه که تصمیم میگیره و چرا تصمیم نمیگیره؟!
اول از همه بیاید یک خاطرهای رو که توی فایلهای صوتی قبلی داشتیم با هم مرور کنیم.
آدمها زمانی که پیر میشن دو جور خاطره واسه تعریف کردن دارند.
حالت اول
این کار رو کردم این کار رو کردم این کار رو کردم این کار رو کردم و بعدش موفق شدم.
الان این همه یال و کوپال و خونه و ملک و ماشینی که میبینید از اون کارهاست.
این اعتبار اجتماعیم به خاطر اون کارهایی هست که کردم.
دسته دوم چه جورین؟
سال 97 بود. یک پسری بود فامیلیه خوبی هم داشت! خسروانی، سَخنوران، سُخنوران!
یک فایلهای صوتی میفرستاد ترقیب میکرد ما رو که یک کاری بکنیم. من نکردم!
اون سال نکردم چون همش داشتم فکر میکردم اصلاً درست میگه یا نمیگه! یک موقع نریم کار اشتباهی بکنیم؟ نکردم!
بعد اومدیم سال 98 یک کارگاه چوب بری زدم گفتم میخوام جهان رو بگیرم.
یک سری مدلهای مبل جدید بیارم جهان رو بگیرم. نکردم اون کار رو هم! چون فکر میکردم سودی نداره.
یک بازهای هم داشت طلا گرون میشد همه دوییدن رفتن طلا خریدن. من گفتم نه! طلا! نمیشه کاری کرد و اینا. من نخریدم!
بعد طلا گرون شد من هیچی دیگه نداشتم.
سه ساعت هم پای خاطرات اینها بنشینی مجموعهای از کارهای نکرده هستند
و جالب اینه که به این کارهای نکرده افتخار میکنن!
من یک عالمه کار نکرده دارم یک عالمه تجربهای دارم که تجربه نیست!
و نکته بدتر! اطرافیان هم از این همه کارهای نکرده به وجد میان و طرف رو تشویق میکنن
و الگو برداری میکنن که ببینن تعداد کارهای نکرده خودشون چقدر میتونه بیشتر باشه؟
آدمها تبدیل میشن به همه کاره و هیچ کاره! اقیانوسی به عمق یک سانتیمتر!
همهی کارها رو یک نوکی زدن هاا، اما تصمیم نگرفتن تا تهش برن!
دوباره برگردیم به فایل صوتی و از خاطرات فاصله بگیریم.
شما جزء کدوم دسته خواهید بود؟
اونهایی که داستان موفقیت تعریف میکنن؟ یا اونهایی که مینشینن مجموعهای از خاطرات کارهای نکردشون میگن؟
کدوم؟
ندید بهتون بگم؟! اکثر ماها جزء دسته دوم هستیم!
دوست داریم کارهای نکرده زیاد داشته باشیم.
برید انباری خونتون رو نگاه کنید یا گوشهی اتاقتون رو.
چقدر وسیله خریدید به امید اینکه یک کاری رو بخواید شروع کنید ولی نکردید؟!
الان بهتون میگم چرا کارها رو شروع نمیکنید! چرا تصمیم گیری نمیکنید!
مغز شما نمیتونه تصمیم بگیره که چه کاری خوبه چه کاری بده! چرا؟؟
یک چیز ساده بهتون بگم
یک چیزی به ذهنتون میرسه میگید میخواهم انجامش بدم!
یک نفری بهتون یک پیشنهاد پرسود میده میگه بیا انجامش بدیم.
اما تا شما بیایید تصمیم بگیرید، فرصت از دستتون میره!
بقیه رفتن کار رو انجام دادن خوردن و بردن، تموم شده! تازه شما میگید چرا نکردم این کار رو؟!
حالا اگر موفق شده باشن میگید که اِ حیف شد اما قسمت نبود!
اگر موفق نشده باشن میگید خوب شد نرفتیم انجام بدیم!
نه! اونهایی که موفق شدن که موفق شدن! اونهایی که موفق نشدن تجربه پیدا کردن!
اما شما نه موفق شدید نه تجربه پیدا کردید. هیچی به هیچی!
اما چرا این اتفاق میافته؟ چرا تصمیم گیری رو به تعویق میاندازید؟!
دلیلش یک چیز ثابت هست! مغز شما عین یک کارآگاه عمل میکنه.
کارآگاه کارش چیه؟
یک پروندهای جلوش میگذارند. یک قتلی اتفاق افتاده، یک جرمی، یک جنایتی.
میره مدارک محکمه پسند پیدا کنه تا بتونه یک نفری رو متهم کنه.
دقیقاً مغز شما هم عین همین کارآگاهه هست.
واسه انجام یک کاری میره اینقدر مدرک تهیه میکنه که اینها محکمه پسند بشن،
مطمئن بشه بعد یک تصمیمی رو بگیره.
خب این که خیلی خوبه!
نه! اصلاً خوب نیست! چرا؟؟
چون در واقع راجع به یک کاری که مربوط میشه به آینده علناً مدرکی وجود نداره!
در واقع یک قتلی قراره تو آینده اتفاق بیافته، اما مغز شما میخواهد بر اساس یک سری شواهدی که
الان هست تصمیم بگیره. این خودش مشکل آفرینه!
یک قتلی در آینده قراره صورت بگیرهها، اما الان میخواد مدرکها رو جور کنه بگه قاتل احتمالاً کیه. نه نمیتونه!
زمانی که میخواهید یک تصمیمی بگیرید هیچ موقع مدارک کافی برای صحت اون تصمیم وجود نداره.
از طرف دیگه مغز شما هم میخواهد همه مدارک رو داشته باشه بعد تصمیم بگیرید.
خب چون مدرکی نیست تصمیمی نمیگیره. یک کارآگاه به درد نخور!
زمانی که میخواهید یک تصمیمی بگیرید هیچ موقع مدارک کافی برای صحت اون تصمیم وجود نداره.
اگه یادتون باشه ما سه تا کارآگاه معروف داشتیم. یکی شرلوک هلمز بود، یکی پوآرو بود، یکی خانم مارپل.
مغز ما میتونه یکی از این نقشها رو قبول کنه. یعنی یا شرلوک باشه یا پوآرو باشه یا خانم مارپل.
حالا اینها تفاوتهاشون چیه؟
مغز اکثر ماها شبیه شرلوک عمل میکنه. چه اتفاقی میافته؟!
همهی مدارک رو میخواهد جمع کنه بعد تصمیم بگیره. شرلوک هلمز همین جوری بود دیگه! همه مدارک رو ریز به ریز بررسی میکرد.
همه شواهد و قرائن رو جمع میکرد بعد محکم میگفت این مقصر هست.
این قاتل هست. این دزد هست. همه چیز رو ریز به ریز!
اما این رو توجه کنید
شرلوک توی لحظه حال داشت تصمیم میگرفت. یعنی اون جنایت اتفاق افتاده بود.
اما مغز ما راجع به آینده میخواهد فکر کنه و چون راجع به آینده مدرکی نداریم، متوقف میشه.
واسه همینه که هی پرس و جو میکنیم سؤال میکنیم.
آقا به نظرت این کار رو شروع کنم یا نکنم؟ اصلاً بگیر هست این کار؟ بعد جالب اینه!
کاسه مشورت دستتون میگیرید. از این آدم به اون آدم، از این آدم به اون آدم. نظر گدایی میکنیم!
تو هم نظرت رو بگو تو رو خدا تو هم نظرت رو بگو.
توی یک جمعی نشستیم، بچهها بچهها یک دقیقه گوش کنید.
من میخواهم فلان کار رو بکنم، هر کسی نظرش رو بگه.
برم سراغ یک آدم اهل فن نظرش رو بپرسم. شروع میکنیم شواهد و قرائن الکی! همه نظر بدن!
ببینیم چه چیزی ما رو محکم میکنه واسه انجام کار؟!
این سبک شرلوک هست. غلطه! به دردمون نمیخوره.
سبک دوم چیه؟
خانم مارپل!
خانم مارپل چه کار میکرد؟
میومد توی پروندهها شباهت ایجاد میکرد.
میگفت این پرونده شبیه اون پرونده قدیمی من هست که شوهر طرف کشته بودتش،
بعد اومده بود فلان کار رو کرده بود که بیاندازه گردن فلانی.
توی این پرونده هم احتمالاً شوهرش کشته این رو.
مغز ما بعضی اوقات اینجوری هم تصمیم میگیره.
یعنی میگه فلانی فلان کار رو کرده بود موفق شده هاا! برم انجام بدم.
فلانی فلان کار رو کرده و ضرر کرده! من انجامش ندم.
اینجا یک نکتهای بهتون بگم
اصلاً این المان خوبی برای تصمیم گیری نیست.
چرا؟!
اگر توی یک کاری صد نفر موفق شده باشند، دلیل به این نمیشه که شما هم موفق بشید.
شاید این جمله رو جای دیگه، جور دیگهای شنیده باشید.
اگر یک کاری رو یک نفری میتونه، تو هم میتونی.
آره! اما داریم راجع به زمان صحبت میکنیم.
یک نکتهای به شما بگم
فکر کنید
شما همین الان برید یک مقدار آب رو بریزید توی یک بطری و درش رو ببندید و بگید آهان.
آب رو میخواهم توی بطری دونه دونه بفروشم.
خسته نباشی! زمانش گذشت.
شرکتهای آب معدنی اومدند این کار رو کردند.
اسنپ، دیجی کالا!
همش دوست داریم شبیه به یکی از اینها باشیم.
نه!
کاری که بقیه کردن رو همون رو تکرار کنیم، اتفاقاً موفق نمیشیم.
این یک چیز ساده هست.
دارم راجع به کار صحبت میکنم هاا، نه راجع به فن.
کار با فن فرق داره، ایده با فن فرق داره.
این رو در نظر بگیرید.
ایدههای شبیه به دیگران رو بخواهید تکرار کنید فایده نداره.
اما اگر بخواهید مسیری که آدمها طی کردند واسه موفقیت رو عین همون رو طی کنید فایده داره.
اینها فرمول داره دیگه! خیلی ساده هست.
اما این رو بهتون بگم از اون طرف قضیه.
فلانی رفت و شکست خورد، پس من شکست میخورم، این هم کاملاً غلط هست.
این هم الگوی خوبی برای تصمیم گیری نیست.
شخص رفته شکست خورده.
شاید به سبک اون شکست خورده باشه، با سبک شما اون کار موفق بشه.
پس عین خانم مارپل هم دنبال شواهد و قرائن نباشید.
چند نفر توی این کار موفق شدند؟!
شاید زمانی که شما دارید این رو برآورد میکنید، زمانی هست که بازار کاملاً اشباع شده
و روند بازار داره تغییر میکنه.
یک نکته ساده به شما بگم
تلفنهای آنالوگ رو یادتون هست؟
10 تا عدد روش بود، با انگشت اونها رو میچرخوندیم شماره میگرفتیم.
الان شما فکر این رو بکنید یک بازهای یکی اومد از این زرد و نارنجی و سبزهاش آورد.
خیلی برد کرد. بریم از اونها وارد کنیم.
خب خسته نباشی! دورهی آنالوگ تموم شد! الان عصر دیجیتال هست.
پس شبیه خانم مارپل هم نباشید.
گزینه بعدی چی بود؟
پوآرو!
پوآرو چه کار میکرد؟
میومد خودش یک سری کارها رو تو مسیر پرونده انجام میداد،
ببینه چه چیزی بهش بر میگرده.
بعد میرفت سراغ مرحله بعدی.
اینجوری شواهد و قرائنش رو تکمیل میکرد.
مثلاً میخواست ببینه دزد کی هست؟
یک بار میبرد یک مقداری پول میگذاشت تو مسیر اون دزد احتمالی،
ببینه اون پولرو بر میداره یا نه؟! بعد کم کم تکمیل میکرد.
اگر توی مغزتون بتونید مثل پوآرو تصمیم گیری کنید موفق هستید.
یعنی چی؟
راجع به یک داستانی یک کم کار کنید، نتیجهاش رو بگیرید،
اگر نتیجه مساعد بود برید مرحله بعدی، اگر نه کنسلش کنید.
خب تا الان هم که همین کار رو میکردیم!
نه دوست من. این کار رو نمیکردی.
دقیقاً کاری که تا الان میکردی این بود که مرحله صفر رو هم شروع نمیکردی.
دوست داشتی همه مدارک جمع باشند بعد تصمیم بگیری.
نه! باید عین پوآرو عمل کنید.
میخواهی یک کسب و کار راه بیاندازی؛
حداقلش این هست که یک صفحه اینستاگرام که رایگان هست رو که میتونی ایجاد کنی!
ایجاد کن، چند تا مطلب بگذار.
یک مقدار اطلاع رسانی راجع به محصولت بکن.
ببین دو نفر علاقهمند میشن یا نمیشن؟
اگر شدند خب میتونی اونها رو بکنی چهار نفر، میتونی بکنی ده نفر.
اون رو میتونی تبدیلش کنی به فروش.
اما نه بابا! حالا بیاییم یک صفحه اینستاگرام هم بزنیم!
آقااااا! اون که مفت هست. انجام بده!
منتظر نباش همه چیز مهیا باشه.
ببین فقط یک جور میتونید از یک تصمیمی 100% مطمئن باشید. فقط یک جور.
اون هم این هست که ماشین زمان داشته باشید.
برید آینده رو ببینید خیالتون راحت شه و برگردید بیایید انجام بدید.
واقعاً اگر قابلیت انجام این کار رو دارید، من هم همین الان کسب و کارم رو تعطیل میکنم
میام سوار ماشین زمان شما میشم بریم آینده ببینیم چه خبر هست.
هر چقدر هم که پول بخواهید بهتون میدم.
حالا میدونم، یک سریها الان توی ذهنتون یک حالتهای خنده داری ایجاد میشه که اووه،
حالا ماشین زمان هم که ایجاد میشه. بریم اصلاً ماشین زمان درست کنیم!
نه دوست من!
یک کم تصمیم بگیر.
نمیخواهد بری ماشین زمان درست کنی.
برای تصمیم گیری مغز ما میخواهد همه شواهد و قرائن رو جمع کند.
یک مثال ساده
شما میخواهید به یک نفری یک پیشنهاد دوستی یا کاری بدید.
امروز حالش خوب هست یا بد هست؟
اصلاً از من خوشش میاد یا نمیاد؟
من امروز تیپم خوب هست یا نه؟
من رو پذیرفته یا نپذیرفته؟
امروز اصلاً زمان مساعدی هست برای این پیشنهاد؟
بگذار یک کم بگذره حالا ببینیم چی میشه!
شاید امروز حالش…!!
نه!
میبینید زودتر از شما یک نفری پیشنهاد میده، رابطه احساسی شما از دست میره!
موقعیت کاری شما از دست میره!
همه این موارد!
راجع به کار؛
یک دونه دفتر باید بگیریم
اول از همه باید مشتری داشته باشیم
بعد سرمایه اولیه یکی، دو میلیارد تومان آدم داشته باشه
که با خیال راحت بره اون کار رو انجام بده و مطمئن باشه موفق میشه.
بعد یک نفری هم بیاد گارانتی بکنه و تضمین بکنه که حتماً موفق میشیم
بعد اون کار رو شروع کنیم!
زهی خیال خام!
اصلاً کاری شروع نمیشه.
یک نکتهای
چند روز پیش من داشتم با یک دوستی صحبت میکردم راجع به شروع یک کار.
اینقدر ذهنش تو این بود که چقدر تضمین وجود داره واسه انجام این کار، رسید به یک جایی که
آیا تضامین ملکی و شأنی و اینها هم میاد وسط یا نمیاد؟!
خب خسته نباشی!
اگر قرار باشه ریسکی نکنی، هیچ اتفاقی نمیافته.
سر خیلی از دورهها پیش میاد، من توی دورههای همکارها زیاد میبینم.
مثلاً یک دورهای دارند در حد 20 هزار تومان، 30 هزار تومان.
یکی زنگ میزنه دفترشون میگه من میخواهم مطمئن باشم حتماً جواب میگیرم یا نمیگیرم؟!
واقعاً توی مسیر موفقیت، 20 هزار تومان هزینه آموزش دادن اینقدر تضمین میخواهد؟
انجام بده! برو جلو، یک کم مدرک و مستنداتت رو جلوتر جور کن.
القصه!
اگر بخواهید عین شرلوک باشید یا عین خانم مارپل، تا ابدالدهر هیچ کاری نمیکنید.
سراغ رمال و فال قهوه و اینها هم نرید، کسی قفل و بست نکرده چیزی رو،
شما تصمیم نمیگیرید!
تصمیم گیری سریع یا تصمیم گیری کند؟
در تصمیم گیری سریع، اگر موفق بشید که شدید، اگر نشدید تجربه شده براتون.
تصمیم بعدیتون بهتر خواهد بود، نترسید و سریع تصمیم بگیرید.
عمر یک بار هست و خیلی هم کوتاه هست.
بگذارید یک چند تا چیز رو براتون یادآوری کنم که جالب هست.
همین امروز که دارید این فایل صوتی رو میشنوید، سه ماه از سال نو گذشته.
سه ماه از اول فروردین گذشته.
یک مقدار برگردیم عقب؛
میخواهم دنیا رو امسال تکون بدم، امسال سال من هست.
سه ماه گذشته، چه کار کردید؟ هنوز تصمیم گیری نکردید!
پیش خودمون باشه حالا این که جایی درز نمیکنه، هنوز تصمیم گیری نکردید!
حالا یک کم بریم عقبتر که واستون جالبتر باشه؛
از آخرین باری که تصمیم داشتید یک تابستون رو با یک اندام وزینتر برید بیرون از خونه
تا الان یک سال گذشته. کو؟ اون اندام کو؟
هنوز تصمیم گیری نکردید کدوم باشگاه برید! اصلاً باشگاه جواب میده یا نمیده؟
بدن سازی برم پیلاتس برم اسپینینگ برم TRX برم یا برم فانکشنال کار کنم؟
کدوم به نظرت بهتر هست؟ کدوم تضمینی هست؟
دنبال تضمین نباش برو کارت رو انجام بده!
دیگه عقب نریم که بترسید یا بریم؟
یک نکته جالبتر رو بهتون بگم که دیگه به عنوان مثالهای گذشت زمان،
واستون درک بشه که چه اتفاقی افتاده.
چندوقت دیگه جام جهانی هست. درسته؟
خب فکر میکنید از آخرین باری که ایران توی جام جهانی یک برد داشته و
اون هم جلوی آمریکا بوده و جام جهانی 98 بوده، چند سال گذشته؟
تقریباً 20 سال.
اگر اون موقع 10 سالتون بوده باشه، یا قصد داشتید خلبان بشید یا ثروتمند بشید یا تاجر بشید
یا مهندس یا دکتر. ولی همه اینها در اوج پولدار بودن و یک کاخ داشتن و یک زندگی خوب!
بیایید یک نگاهی بکنیم. کجای کار هستیم؟
همش رو مطمئن باشید سر تصمیمهای نگرفته هست که باخت دادید.
آخرین کلام
آدمهایی که سریع تصمیم میگیرن یا موفق میشن یا شکست میخورن.
گفتم بهتون؛
اگر موفق بشن فبهالمراد، اگر شکست بخورن تجربه پیدا کردند.
اما آدمهایی که کند تصمیم گیری میکنند چی؟
یقیناً شکست میخورن، اصلاً برندهای وجود نداره!
شاد، موفق و مؤثر باشید.
فایل را حتما گوش کنید و با دوستانی که این مشکل را دارند به اشتراک بگذارید.
منبع: وب سایت آموزش فن بیان و سخنرانی
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
بسیار آموزنده بود استاد، دمتون گرم