دلار آنقدر هم گران نشده!

دلار آنقدر هم گران نشده! مشکل اصلی دروغهایی هست که میشنویم!
سلام، علیرضا سخنوران هستم، رفتارشناس و مدرس ارتباطات.
تو این چند وقت اخیر اوضاع اقتصادی یک مقداری به هم ریخته!
یک مقدار که چه عرض کنم بیشتر از این بحثها.
تورم زیاد شده همه چیز گرون شده دلار هم گرون شده!
اما آیا واقعاً دلار اونقدر گرون شده و اون قدر اثرش زیاده که ما فلج شدیم؟
چند وقته که دارم یک موضوعی رو بررسی میکنم. تقریباً میشه گفت یک ماه و نیمه.
که ببینم آیا واقعاً گرونیها و اوضاع نابسامان اقتصادی روی روند کاری و ذهن ما اثر گذاره
یا موارد دیگهای هم دخیله؟
بزارید با یک داستان شروع کنم
چندین سال پیش ما دبیرستان بودیم و نزدیکهای عید یکی دو تا از معلمها هماهنگ کردن
که فلان روز اگر نیاید ما هم نمیایم!
اینجوری کلاس کنسل میشه و اون روز تعطیل میشه. توی کلاس شروع کردیم صحبت کردن،
همه استقبال کردن که آره نمیایم.
آقا من که نمیام
اون یکی هم گفت منم نمیام
همه کلاس تقریباً گفتن باشه ماها نمیایم هیچ مشکلی هم نیست گفتیم باشه!
اگر اینجوریه که خب همه با هم نمیایم کلاس تعطیل میشه!
اون روز رسید!
من و پرهام و مهدی خونه مونده بودیم گفتیم آخیش یه روز مدرسه نرفتیم چقدر خوب شد.
فرداش رفتیم مدرسه دیدم که ناظم ما رو خواست!
گفت آقایون دیروز کجا تشریف داشتن؟
گفتیم والا دیروز مثل اینکه کلاس تعطیل بوده
گفت خیر! همه اومده بودن
گفتیم لابد داره رکب میزنه اینجوری نیست
یکی یک نمره از انضباطهامون کم کرد و به خانوادههامون خبر داد
و ما رو فرستاد سر کلاس تا اینکه بعداً تکلیفمون رو روشن کنه!
رفتیم سر کلاس و آمار گرفتیم دیدیم که بله، غیر از من و مهدی و پرهام
همه اومده بودن سر کلاس. همه!
زنگ تفریح شد و به یکی گفتیم آقا تو چرا اومدی؟ تو که گفتی من اصلاً نمیام نمیتونم بیام
گفت به خدا یادم رفته بود به خدا یادم رفت اصلاً! اومدم مدرسه دیگه دیدم اومدم دیگه!
به اون یکی گفتیم آقا تو هم گفتی نمیام. گفت مادرم اینقدر زورم کرد که مجبور شدم بیام!
اون یکی گفت من اومده بودم یه سر و گوشی آب بدم یه هو ناظم من رو دید
و گفت وایستا وایستا کلاسه!
اون دو-سه نفر همیشگی هم که خب اومده بودن.
صرفاً چون یک جوی از جمع بهشون منتقل شده بود گفته بودن نمیایم
اما خب اومده بودن!
من و مهدی و پرهام فقط نیومده بودیم و تبدیل شدیم به اون آدمهایی که قراره مجازات بشن.
حس آدمهای احمق بهمون دست داده بود!
چطور همه میگفتن نمیایم اما هر کس به طریقی خودش رو رسونده بود به مدرسه!
فقط ماها تو اون سیلاب تفکر غلط غرق شده بودیم.
خیلی راحت خونه خوابیده بودیم به فکر اینکه همه نمیرن مدرسه وگرنه ما که مشکلی نداریم
همه نمیرن پس همه چیز تحت کنترله!
این داستانی که گفتم اوضاع این روز کشور ماست!
اما واقعاً اوضاع بازار خرابه یا نه؟ واقعاً دلار اونقدر گرون شده که ما فلج شدیم؟
هر جایی میشینید حرف از گرونیه. حرف از اینه که کارها درست پیش نمیره اوضاع بازار خرابه. پول نیست!
من تو این یک ماه و نیم اومدم ببینم واقاً پول نیست؟ واقعاً اوضاع بازار خرابه یا نه؟
به چند نفر از آدمهای معروفی که اتفاقاً شماها هم میشناسید زنگ زدم و گفتم اوضاع چطوره؟!
به خدا اینقدر اوضاع خرابه که حد و حساب نداره
اصلاً شاید باورت نشه، موندیم همین جوری!
تو دلم گفتم که پس چرا همه چیتون به راهه؟
یعنی اون چیزهایی که ما ازتون میبینیم همه چی درسته؟
همه کارهاشون رو دارن میکنن
زندگیشون رو دارن میکنن
مسافرتشون رو دارن میرن
چیزای جدید میخرن!
یه سری اتفاقای جالب میافته
تو این اوضاع بد دنبال آیمک میگردن!
بعد تو ذهنم این بود. خب، تو که مدرسی تو که مشهوری تو چرا؟
چطور اوضاع خرابه که همه چیز رو به راهه؟!
این خیلی عجیبه!
ببینید اوضاع اقتصادی واقعاً خراب شده قبول دارم!
اما اون چیزی که بیشتر از همه داره اوضاع رو خراب میکنه و باعث میشه بعد از یک مدت
ما حس اون آدمهایی بهمون دست بده که مغبون واقع شدن و سرشون کلاه رفته چیزی نیست،
الا دروغ. الا دورنگی، الا دورویی!
تو این اوضاع بد همه دارن کارهاشون رو میکنن! هر کی هر چی میخواد میخره همه دارن زندگیشون رو میکنن.
اما موقعی که به هم میرسیم عادت داریم که بنالیم.
چرا که فکر میکنیم اگر تو این وضعیت اقتصادی پولی دربیاریم بده!
چشم میخوریم! ازمون میخوان راز موفقیتمون رو بپرسن.
پس بهتره هم رنگ جماعت شیم هیچ! به بقیه هم جو بدیم که اونها هم کاری نکنن!
تو این یک ماه و نیم خیلی خوب من جامعه رو رصد کردم!
اطرافیانم رو، آدمهایی که باید ببینم.
چند تا نمونش رو بهتون بگم واستون خیلی جالبه
یک بار یکی از آشنایان دور ما که توی بازار هست بهش زنگ زدم گفتم اوضاع چه جوریه؟
گفت اصلاً بستیم نشستیم. هیچ کاری نمیکنیم. هیچی!
اوضاع اینقدر خرابه که حد و حساب نداره. یه قلم جنس هم ازمون نمیخرن. داریم بیچاره میشیم فلج شدیم!
یک روز سرزده رفتم بازار ببینمش. تو اون نیم ساعت چهل دقیقهای که من اونجا نشسته بودم باورتون نمیشه
نیم ساعت چهل دقیقه فکر کنم ما سه دقیقه فرصت شد صحبت کنیم. چرا؟
چون داشت فاکتور صادر میکرد
چون داشت پول میگرفت
چون داشت میفروخت!
چیز بدی نیست خدا بهش برکت بده.
اما چرا اطلاعات غلط به هم میدیم؟! اما چرا الکی توی دل هم رو خالی میکنیم؟!
یکی دیگه از دوستانم خیلی جالب بود.
داشتم باهاش صحبت میکردم، گفت ببین من هر چی داشتم فروختم.
حتی پول ندارم که تا چند وقت دیگه غذا بخورم. اصلاً اوضاع خیلی خراب هست!
یک بار زنگ زدم بهش.
گفت که من سر کلاس هستم و بهت زنگ میزنم.
چند دقیقهای بعد زنگ زدم گفتم کلاس چی بودی؟
گفت کلاس آشنایی با انواع ادویه!
این دوستمون اصلاً آشپز نیست!
مهندس مکانیک هست.
گفتم این کلاس به چه دردت میخوره؟
گفت علاقهمند بودم!
خب تو که میگی اینقدر اوضاع خرابه که!
اونوقت کلاس آشنایی با ادویه؟!
غذا نداری بخوری، ادویه رو روی چی میخوای بزنی؟
چرا به هم دروغ میگیم؟ چرا دورو هستیم؟
همه دارن کارهاشون رو میکنن!
اگر ما توی جو این اخبار قرار بگیریم، میشینیم با دل قرص، اینکه همه قرار نیست پولی در بیارن!
همه اوضاعشون بد هست، همه خراب هست اوضاعشون! هیچ کسی قرار نیست سر کلاس بره!
اما دریغ از اینکه ما همه راحت خوابیدیم و بهانمون این هست که همه اوضاعشون خراب هست.
بقیه دارن کارهاشون رو میکنن! خودتون رو درگیر گرون شدن و ارزان شدن دلار نکنید.
یک دوست دیگه که در زمینه دربهای شیشهای فعالیت میکرد،
گفت ما الان نزدیک یک ماه و نیم هست که یک فاکتور هم نداشتیم!
حقوق کارمندها رو ندارم بدم. اصلاً شاید این شنبه نرفتم سر کار!
دو روز بعد عکسهای اینستاگرامش بود که مسافرت بود.
جالب اینه که مسافرت داخلی هم نبود. رفته بود مسافرت خارجی.
بعد من نپرسیدم ازش که آقا پس چطور اینطوری بود؟
نه! لازم داشتم یک مقداری ریلکس کنم.
خب! چرا دروغ میگیم؟
اگر حقوق کارمند نداری بدی، چرا میری مسافرت اروپا؟
چرا دورویی میکنیم؟
یک مورد جالب دیگه بهتون بگم
یک جلسهای ما بهعنوان جلسهکاری صبحانه دعوت شدیم.
احتمالاً اون دوستم الان این پیام رو میشنوه و خب اینجا باید حقیقترو بهش بگم،
که من واقعاً ناراحت شدم از اون حرکت، اونجا هم توی چهرهام بهش نشون دادم.
اینها صبحانه انگلیسی سفارش دادند، که هر پرسش 25 هزار تومان، با مخلفات 8-27 هزار تومان میشد.
تعداد نفرات هم هفت نفر بودیم.
یکهو موقعی که صبحانه رو آوردند، یکی از این دوستان رفت از توی یخچال شرکت یک دونه پنیر آورد،
یک تیکه از اون نونهای صبحانه رو برداشت، یک کم هم خیاری که خرد شده بود گوشه ظرف رو برداشت
و اینها رو گذاشت کنار هم، دوربین موبایلش رو روشن کرد.
گفت بله! این وضعیت ماست. من الان نهار دارم میخورم و غیر از نون و پنیر و یک مقدار خیار،
چیزی نتونستم تهیه کنم! و این رو احتمالاً میخواست توی شبکههای اجتماعیش پخش کنه.
خب این دروغ هست! آره، واقعاً یک سریها اینقدر تحت فشار هستند که غذای روزشون حتی نون و پنیر هم نیست.
نون خالی هم نیست! واقعاً یک سریها اوضاعشون خیلی بد هست. قابل درک هست.
اما اونی که میتونه، چرا داره دورغ میگه؟! چرا توی دل بقیه رو خالی میکنه؟
چرا حال بد رو منتقل میکنه؟
موقعی که داریم کارمون رو انجام میدیم، این دورویی هست به نظر من.
خیلی بد هست!
با یکی از همکاران توی بازار آموزش، داشتیم گپ میزدیم،
گفت ببین! اینقدر اوضاع خراب هست، یک نفر هم توی سمینار ثبت نام نکرده!
به زور 10 نفر از دوستان و نزدیکان رو آوردیم، از شاگردهای قدیمی آوردیم، گفتیم بیاین توی سمینار.
چند وقت پیش، یک هفته پیش تقریباً، یک سمینار 500 نفره پر از آدم!
یک نفر چند تا فامیل داره مگه؟! چرا دروغ میگیم؟
چرا اوضاع بد رو، بدترش میکنیم؟
چرا اهرم توقف دیگران میشیم؟ خیلی بد هست! واقعاً بد هست!
دلار گرون هست، همه چیز هم گرون شده، اوضاع اقتصادی به هم ریخته!
اما همه دارن کارهاشون رو میکنن.
اگر تو نشستی با خیال آسوده، اینکه همه اوضاعشون بد هست و این فرآیند طبیعی هست،
داری گول اثر جمعی این اتفاق رو میخوری!
همه دارن کارهاشون رو انجام میدن.
هر کی هر چی دلش میخواد داره میخره.
هر کاری دوست داره، داره انجام میده.
برات سؤال نشه توی این اوضاع خراب، این داره چی کاره میکنه؟!
از کجا میارن؟ نکنه بنده خدا داره صورتش رو با سیلی سرخ نگه میداره!
نه! اینجوری نیست.
همه دارن کاسبیشون رو میکنن. همه دارن سود میبرن.
اگر نشستی به امید اینکه هیچ کسی اون روز سر کلاس نمیره، گول خوردی دوست من!
همه دارن زندگیشون رو میکنن. همه دارن پول در میارن.
یک دور با دقت بیشتری نگاه کن.
درسته! همه چیز گرون شده، اما چوب پنبه رو از توی گوشت در بیار.
اگر یک روز اوضاع به شدت مساعد بشه، اونهایی که داشتن کارهاشون رو میکردن توی اوضاع خراب،
یک هو سود عجیبی میکنند.
اما تویی که نشستی به امید اینکه بقیه هم هیچ کاری نمیکنن، پس خیالم راحت هست،
اون لحظه هیچ چیزی برای ارائه کردن نداری، تازه دست و پات رو گم میکنی که باید چه کاری بکنی!
حالا گیریم اوضاع خوب هم نشد، بدتر شد.
حداقل اونها دارند خشت روی خشت میگذارند، گیریم با سختی!
اما یک چیزی دارند میسازند، و تو هنوز زمین خالیش رو هم انتخاب نکردی.
همه دارن کارهاشون رو میکنند. واقعاً عصبی شدم از این حالت!
دورویی باعث میشه متوقف بشیم
میریم توی یک جمعی؛
به خدا اینقدر بازار خرابه، هیچ چی پول نداریم. اصلاً بدبخت هستیم.
هیچی پول نداریم و بدبختیم، که یک ویلا توی لواسان میخره دو روز دیگه!
هیچی پول نداریم و بدبختیم، همه چیزشون رو به راه هست!
آدمهای عادی رو میگم هاا!
اصلاً نه به ارتباطات بالا کار داریم، نه به رانت و نه به هیچ چیز.
آدم عادی! اونی که من دارم میبینمش.
کار خلاف هم نمیکنه!
کار صلاح داره میکنه، کار درست، کار ثواب، کار حلال.
اون داره کارش رو میکنه. فقط بدیش این هست که دورو هست.
بعد توی یک جمعی مینشینیم، کل این هست که بگن اوضاع کی از همه بدتر هست.
اوضاع کی خرابتر هست.
بعد جالب این هست که دیگه واقعاً به خالی بندی میرسه.
یعنی یک سریها شروع میکنن اوضاعشون رو بدتر از حد ممکن جلوه دادن،
که اعتبارشون توی اون جمع بره بالا!
با توجه به رفتارشناسی ایرانی، اینجوری هست دیگه!
یک نفر میگه که من از یک سالگی زبان انگلیسی میخوندم.
اون یکی میگه این چیزی نیست که! من از دو ماهگی میخوندم.
من دیشب ساعت 1 خوابیدم.
بابا خوش به حالت من 3 خوابیدم.
من هیچ چی پول درنمیارم.
من اتفاقاً دارم همه چیزم رو هم میفروشم، داریم میمیریم از گرسنگی.
دورغ هست اینها! اینها دورویی هست.
باز هم تأکید میکنم، اوضاع اصلاً خوب نیست.
یک سریها واقعاً تحت فشار هستند.
خانواده کارگرها، خانواده کارمندها، اینها زیر فشار هستند.
اما هر کسی توی هر صنفی، الان داره کار خودش رو میکنه.
گول این تله اثر جمعی رو نخورید.
چی کار کنیم؟
اول از همه
از اخبارها خارج بشید.
از کانالها و صفحاتی که یک سری چیزها رو به شما اعلام میکنند، خارج بشید.
مهم هست؟
نه واقعاً!
دلار بشه 100 هزار تومان بازم قرار باشه کاری نکنی نمیکنی!
دلار 2000 تومن بود چیکار کردی؟ دلار شد 4000 تومن چیکار کردی؟ دلار شد 8000 تومن چیکار کردی؟
دلار شد 12000 تومن نقشهات چی بود؟ دلار بشه 100000 تومن بازم قرار باشه کاری نکنی، نمیکنی!
و از طرف دیگه، فرآیند افزایش قیمتها چیز قابل کنترلی توسط من نیست.
پس نمیشینم اعصاب خودم رو با اخبارش خراب کنم.
مورد بعدی
گوش نکردن به اخبارهای واقعی هست. اخبارهایی که پخش میشه از رسانهها.
گوش نکن. خیلی مهم هست. سواد رسانهای داشتن!
توی فایل صوتی قبلی بهتون گفتم. سواد رسانهای.
این که بدونی چی درست هست و چی غلط؟!
همه چیز داره به خوردمون میره!
توی جمعها، اگر دارند راجعبه یک همچین موضوعی صحبت میکنند،
به انرژی منفی و مثبتش کاری نداریم، شریک نباش.
دارن بهت دروغ میگن و توی دلت خالی میشه. دروغ میگن!
آره! خیلیهاشون دروغ میگن.
اونی که اوضاعش بد باشه فرصت اینرو نداره که توی مهمونی بیاد و یک عرض اندامی کنه.
اونی که اوضاعش بد هست جلسه کاری نمیره. ولش کن.
توی این جمعها شرکت نکن. گوش نده.
بحث راه افتاد از بحث خارج شو، یا اعلام کن که دارید دروغ میگید، دارید دورویی میکنید.
واقعاً اوضاع خراب نیست!
ببین خیلی جالب هست. رومون نمیشه به هم بگیم.
راستش رو بخواهید من هم روم نمیشه، منکه خودم درمانگر خجالت هستم.
طرف توی رویمن داره دروغ میگه، اما خب نمیشه گفت. حرفی نمیشه زد.
اما از امروز میگم.
یعنی هر کسی که بیاد به دروغ بگه اوضاع من اینقدر بد هست!
میگم که پس این قضیه از کجا میاد؟! رمز موفقیتت رو بگو.
یا بلاخره اگر یک مدیریت مالی بلد هستی که توی اوضاع به شدت خراب، میتونی مسافرت اروپا بری،
به من هم بگو چهجوری هست؟
اینها دورویی هست. توی این جمعها نباشید.
یک پلن جدید طراحی کن، انجامش بده.
کی گفته که کسی نمیخره؟ همه دارن همهچیز میخرن.
همه دارن بههم خیر و برکت میرسونن.
با دقت بیشتری نگاه کن. نگذار مغزت فیلتر کنه خلوتیها رو، بدبختیها رو.
دلار آنقدر هم گران نشده!
برو نگاه کن واقعاً
همه دارن همه چیز میخرن.
چطوری هست که این لباسهای فاخر رو میبینی؟
چطوری هست که این همه ماشین صفر میبینی؟
همه دارن همه چیز میخرن.
نه!
کالای ما یا خدمات ما که جزء دسته دهم هست.
دیگه از کلاس ادویه شناسی بدتر هست یعنی؟!
همه دارن همه چیز میخرن.
برنامهات رو بچین از همین امروز که داری میشنوی، اقدام کن.
شاید امروزی که داری میشنوی، تعطیل باشه.
باشه! حتماً روز باز لازم نداری. یک کاری الان بکن.
اون کاری که احتیاج به باز بودن نداره. کاری که احتیاج به مشورت نداره. یک قدمش رو بر دار.
نترس!
آقا اوضاع خیلی بد هست؟ بدتر از این که دیگه نمیشه!
میخواهی یک کار ساده انجام بدی. میخواهی یک طرحی رو جلو ببری.
خب داری میمیری! یک دست و پایی بزن یک کاری بکن یک تکونی بخور، باشه.
بقیه دارن کارهاشون رو میکنن.
بعداً یک روزی آنچنان بهت میخندن، یک نمره از انضباطت کم میشه، به پدر و مادرت اطلاع میدن!
اجازه نمیدن یک هفته سر کلاس بری که بیا و ببین.
اونها نشستن سر کلاس دارن کارشون رو میکنن. هیچ گزندی هم بهشون وارد نمیشه.
نکته آخر!
یک تکونی بخور.
الان توی هر سن و سالی که هستی داری وقتت رو تلف میکنی اگر کاری انجام نمیدی.
اگر کاری داری انجام میدی که آفرین، واقعاً عالی هست.
اما یک تکونی بخور.
آدمها توی موقعیتهای بد قهرمان میشن، تو موقعیتهای عادی که هیچ اتفاق خاصی نمیافته!
نکته پایانی، رو به اون آدمهایی هست که دارن کارهاشون رو میکنن،
اما دروغ میگن و توی دل بقیه رو خالی میکنند.
بیاید این روند رو متوقف کنید.
اگر دارید کاری انجام میدید که مثمر ثمر هست، بگید دارید کاری میکنید.
واقعاً دارید درآمد کسب میکنید.
به بقیه امید بدید که اونها هم کاری رو انجام بدن.
مطمئن باشید. چشم نمیخورید، خیالتون راحت باشه!
به هم امید بدیم، کارهامون رو پیش ببریم.
یا علی
فایل را حتما گوش کنید و با دوستانی که این مشکل را دارند به اشتراک بگذارید.
منبع: وب سایت آموزش فن بیان و سخنرانی
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
متاسفانه متاسفانه متاسفانه کاملا عین حقیقت رو فرمودین -__-
سخنانتون بسیار ارزشمنده.
بله متاسفانه!
بزرگوارید، ممنون از لطفتون