شیوههای مبارزه با اضطراب

شیوه های مبارزه با اضطراب، نام مقالهی اختصاصی امروز ماست به قلم علیرضا سخنوران.
خبر خوب اینه که خجالت و اضطراب، چیزیه که همه باهاش درگیرن و تو این زمینه استثنایی وجود نداره. و البته خبر بد اینه که همه فکر میکنن تو این زمینه تنهان! هیچکس نمیاد بگه من ضعف دارم و شما نمیدونید چند نفر مثل شمان. همه خودشون رو قدرتمند جلوه میدن و شما اگر در جمع این افراد باشید، احساس ضعف میکنید.
از قدیم گفتن اول دشمنت رو بشناس، بعد بهترین راهکار رو واسه نابودیش انتخاب کن. خجالت و اضطراب دشمن همهی ماست. پس بیاید اول بشناسیمش بعد ببینیم چطوری میشه باهاش مبارزه کرد.
یه نگاه به اطرافیانتون بندازین. کسایی توی دانشگاه یا محل کار یا حتی توی خانوادتون. همیشه بعضیا هستن که از بقیه جلوترن. پیشرفتشون از بقیه محسوس تره. میتونن راحت حقشون رو طلب کنن و یا اینکه با بقیه خیلی راحت ارتباط برقرار کنن. اما ما که درگیر خجالتیم چی؟ وقتی شخصی رو میبینیم هزار تا بهونه جور میکنیم که نریم جلو باهاش حرف بزنیم. وقتی قراره مقابل جمعی صحبت کنیم یهویی غیب میشیم و جالب تر اینکه این نقشههای ما واسهی همه لو رفته و ما صرفاً خودمون رو گول میزنیم.
خب؛ گفتیم اول دشمنمون رو بشناسیم…
اضطراب ها و حسهای بد به چهار دسته تقسیم میشن
آسترِسها
آسترسها حسهایی هستن که بیشتر اونها رو بعنوان هیجان میشناسیم. مثلاً دستگاههای شهربازی که یه التهابی توی ما ایجاد میکنن ولی مطمئنیم اتفاقی واسهی ما نمیوفته. یا مثال دیگه اینکه، وقتی دونفر اون ور خیابون دارن دعوا میکنن، ما دلشوره میگیریم اما بازم مطمئنیم اتفاقی برامون نمیوفته.
اِسترسها
توی این حالت، ما احتمال میدیم که یه اتفاقی ممکنه برامون بیوفته. همون مثال دعوا رو به یاد بیارید. اگه اون دعوا از اون ور خیابون بیاد سمت ما، اینجا دیگه دلشورمون بیشتر میشه و احساس خطر میکنیم.
آسترسها و استرسها کاملاً اتفاقی هستن و نمیدونیم کِی قراره بهمون دست بدن
اضطرابها
منشأ اکثر خجالتهای ما همین اضطرابها هستن. ما دقیقاً میدونیم که کِی قراره دچار اضطراب بشیم. موقعی که قراره سخنرانی کنیم. موقعی که بهمون میگن برو فلان قرارداد رو ببند و موقعی که میخوایم بریم از مدیرمون درخواست افزایش حقوق کنیم و موقعیتهای متعدد دیگه.
ترسها
ترس یه حس منطقیه. چیزیه که اگه وجود نداشته باشه ما دچار آسیب میشیم. ترس موقعی به ما دست میده که یه خطری داره ما رو تهدید میکنه و یه مورد فیزیکال بیرونی داره به ما صدمه میزنه. ترس حسیه که نمیشه از بین بردش ما هم فعلاً کاری باهاش نداریم.
اکثر چیزایی که ما بعنوان ترس ازشون نام میبریم، اضطراب هستن. مثلاً ما میگیم از آب میترسیم. در صورتی که ما در اصل اضطراب داریم نسبت به غرق شدن و خفگی.
خب؛ چون اضطرابات منشأ اصلی خجالتهای ما رو تشکیل میدن، میخوایم راجع بهشون صحبت کنیم.
اضطراب از کجا بوجود میاد؟ دوتا دلیل داره:
مورد اول اینه که ما دانایی یا توانایی کافی نسبت به یک مورد رو نداشته باشیم. بعنوان مثال، دانشجوهایی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشن. موقعی که یه کاری بهشون سپرده میشه، دانایی لازم رو دارن، اما چون تواناییش رو ندارن درگیر اضطراب میشن چون تجربش رو نداشتن و نسبت به محیط و موقعیت عدم شناخت دارن.
مورد دوم اینه که ما دانایی و توانایی لازم برای انجام کاری رو داشته باشیم ولی با توجه به اشتباهات شناختیای که توی ذهنمون ایجاد میکنیم، درگیر اضطراب میشیم. این اضطراب ها به این شکلن که ما میدونیم که میتونیم یه کاری رو درست انجام بدیم اما شروع میکنیم به اشتباه برداشت کردن نسبت به موقعیتی که مارو درگیر اضطراب میکنه.
این اشتباهات شناختی از این قرارن:
ما بزرگنمایی میکنیم
دوستی قبل از سخنرانیش از من مشورت خواست که راهنماییش کنم. جالبه بدونید چنان راجع به مخاطبهاش صحبت میکرد که من احساس کردم اونا داخل مغز ما رو میتونن مشاهده کنن، میتونن ذهنخوانی کنن، هرکدوم 3 متر قدشونه و انسانهایی هستن با تواناییهای ماوراءالطبیعه! اولین کاری که من کردم این بود که این بزرگنمایی رو براش تا حد ممکن برطرف کردم.
این رو منباب دلداری نمیگم اما اینو بدونید که مخاطبین ما انسانهای معمولی هستن. مثل ما غذا میخورن، تفریح میکنن، گاهی باهم دعوا میکنن و زندگی عادیای دارن دقیقاً مثل ما. مدیر یک مؤسسه لزوماً دانای به کل عالم نیست. افراد با درجات علمی کمی بالا لزوماً ذهن پیچیدهای ندارن و کسی نیستن که فکر کنیم از لحظهی دست دادن باهاشون، کل تاریخچهی زندگی ما رو میتونن حدس بزنن. اصلاً اینجوری نیست. بیاید این بزرگنماییها رو کنار بگذاریم.
ما پیشبینی میکنیم
“من میدونم اگه این رو بهش بگم قبول نمیکنه و ضایع میشم!” – “من میدونم اون راجع به من این فکر رو میکنه” – “اصلاً از قیافش تابلوعه که آدم لارجی نیست. بزار باهاش حرف نزنم!”
دقت کردین در اکثر مواقع که از شخصی برداشتی توی ذهنمون میکاریم، دقیقاً برعکسش از آب در میاد؟! مثلاً وقتی که احساس میکنیم فلانی برای ارتباط گرفتن گزینهی خوبی نیست اما وقتی که اولین قدم برای صحبت کردن باهاش رو برمیداریم، میفهمیم که چه آدم خوش مشربی هست و طرز فکری که ما دربارش داشتیم کاملاً غلط بوده!
پیشبینی کردن رو کنار بگذاریم. بعضی آدمها ظاهرشون 180 درجه با باطنشون فرق میکنه پس برای شناخت آدمها باهاشون ارتباط برقرار کنید. تهِ تهش اینه که اون آدم شما رو نمیپذیره دیگه درسته؟ خب آدمهای زیادی اون بیرون هستن که منتظرن شما باهاشون ارتباط برقرار کنید و شما رو بپذیرن.
ما تفکر صِفر و یک داریم
“اگه این ارتباط رو برقرار کنم وااااای؛ زندگیم گلستان میشه! اما اگه نتونم… بزرگترین شانس زندگیم از بین میره. بدبخت میشم!!”
“اگه این قرار داد رو ببندم؛ نونم تو روغنه. اما اگه نشه… جام کف خیابونه!”
تا این سن که هستید، چند تا از این اتفاقات رو رد کردین؟ چندبار فکر کردین وقوع فلان اتفاق میتونه طلوع یا افول زندگیتون رو به ارمغان بیاره و با نشدنش باز هم زندگیتون جریان داشته؟ قول میدم هممون این موضوع رو تجربه کردیم. پس تفکر صفر و یک ممنوع!
ما به خودمون برچسب میزنیم
“من از سخنرانی میترسم” — “من از ارتباط گرفتن با جنس مخالف خوشم نمیاد!”
این رو بگم که ما هم خودمون “میدونیم” که اینها صرفاً برچسب زدنه و فقط بهونه میاریم که توی فلان موقعیت قرار نگیریم. اینها رو میگیم که دیگران ما رو درک کنن و اکثراً هم حاضرن که اینکار رو بکنن! : “آخی راست میگه فلانی از سخنرانی میترسه.” و این رو بعنوان شهرتمون میپذیریم. مثل کسی که پرخوری میکنه و داره به سلامتی خودش آسیب میزنه و وقتی بهش میگن پرخور، خوشحال میشه
افراد دوست ندارن شهرتشون رو از دست بدن. حتی اگه چیز بدی باشه
ما اجتناب میکنیم
ما از رویارویی با ترسمون اجتناب میکنیم و همین باعث میشه که اضطراب های ما زنده بمونن. یک بار سخنرانی رو تجربه کنید. یک بار صحبت کردن با یه فرد غریبه رو امتحان کنید بعد درگیر اضطراب بشید! قرار گرفتن توی موقعیت اضطراب آور باعث میشه که ما حداقل یه بررسی ساده ازش داشته باشیم و دفعهی بعد بدونیم قراره چه اتفاقاتی بیوفته یا نیوفته. با اجتناب کردن صرفاً اضطرابمون بیشتر میشه.
جمعبندی
- اضطراب ها چهار دستهان: آسترسها – استرس – اضطراب – ترسها
- منشأ اضطراب، عدم دانایی و تواناییه
- اگر دانایی و توانایی لازم رو دارید، درگیر اشتباهات شناختی میشید که اضطراب دارید
- اشتباهات شناختی مثل پیشبینی کردن – تفکر صفر و یک – برچسب زدن – بزرگنمایی کردن – اجتناب کردن
راجع به این موارد فکر کنید. شما هم درگیر اشتباهات شناختی میشید؟ اگر هم فردی هستید که بر خجالت و اضطرابش غلبه کرده خوشحال میشم تجاربتون رو با ما و دیگران در میون بگذارید.
راستی؛ در عکس مربوط به این مقاله علیرضا سخنوران رو میبینید با چهرهی خاص خودش. اگه کنجکاو شدید این چهره چرا اونجوریه این ویدیو رو ببینید!
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.