معرفی! چرا نباید کسی را به ما معرفی کنند؟

چرا نباید کسی را به ما معرفی کنند؟
سلام، علیرضا سخنوران هستم، رفتارشناس و مدرس ارتباطات.
توی این درس میخواهم راجع به یک اتفاق ارتباطی باهاتون صحبت کنم.
اون هم معرفی هست! معرفی کردن افراد. اینی که ما به هم افرادی رو معرفی کنیم.
این که بخواهیم برای یک نفری پارتی جور کنیم، یا از یک نفری بخواهیم برای ما پارتی جور کنه.
میخواهیم ببینیم که اصلاً این کار درستی هست، غلطی هست؟! چه جوریه؟
این رو توی دو، سه سطح بررسی میکنیم.
سطح اول سطح کاری هست.
سطح دوم سطح اجتماعی هست،
و سطح سوم سطح عاطفی هست.
سطح سوم خیلی مهم هست، سعی کنید که حتماً توی سطح سوم یک تمرکزی داشته باشید.
معرفی دیگران به ما و بالعکس
اول از همه ببینیم اینکه ما از کسی بخواهیم یک نفری رو راجع به یک موضوعی به ما معرفی کند،
یا افراد بالعکس این رو از ما بخواهند، کار خوبی هست یا کار بدی هست؟
کار کاملاً بدی هست. به همین سادگی بهتون بگم.
بزرگترین اشتباه یک آدم این هست که بدون اینکه خودش بخواهد تلاش کند،
بخواهد از میانبر معرفی دیگران بهره بگیرد.
کار خیلی شیرینی هست هاا!
یک کاری رو میخواهیم انجام بدیم.
خب سخته خودتون برید آشنا پیدا کنید، به یک نفری میگید؛
آقا راجع به این موضوع میتونی شخصی رو به من معرفی کنی؟
خب این میانبر هست، اما کار به شدت غلطی هست.
الان با هم بررسی میکنیم کاملاً متوجه میشید که چرا غلط هست.
اول از همه معرفی کردن در زمینه کاری رو بررسی میکنیم.
هر شخصی که قرار باشه فردی رو به ما معرفی کنه، توی اکثر اوقات،
اون ارتباطات تاپ و اعلاعش رو به ما معرفی نمیکنه. چرا؟
طبیعی هست که ارتباطات خوبش رو برای خودش نگه میداره.
چرا باید ارتباطات خوبش رو با ما پاس بده؟!
اومدیم و بی عرضه بودیم، اومدیم و خراب کاری کردیم.
دیگه نه تنها اون ارتباط از دست ما رفته، بلکه از دست اون نفر اصلی هم میره.
و یک نکته دیگهای هم هست.
اگر کسی ارتباط قوی داره، چرا خودش سود نبره؟!
چرا بفرسته سمت شخص دیگهای؟
خب خیلی منطقی هست.
پس ارتباطات تاپ و افراد خیلی کننده کار رو سمت ما پاس نمیدهند.
پس همین مرحله اول ما خودمون رو سنگ روی یخ میکنیم اگر از کسی درخواست کنیم.
مورد دوم؛
اگر کسی به ما معرفی بشه، اعتبار شخص واسط این وسط قرار میگیره.
ما خودمون پیش اون شخص که بهمون معرفی شده، اعتباری نداریم.
بنابراین خودمون نمیتونیم اون حد اعلا درخواستمون رو ارائه بدیم.
مجبور میشیم با یک مقدار شرم و حیا و اینها یک چیز دست و پا شکستهای رو درخواست کنیم.
چرا که نمیخواهیم اون اعتبار اصلی اون نفر واسط هم به هم بریزه.
از طرف دیگه خودمون هم اعتباری نداریم.
مثلاً یک آدم بسیار ثروتمند رو به ما معرفی میکنند،
ما میریم اونجا میگیم من صرفاً میخواستم اگر مقدور هست براتون،
یک 500 هزار تومان روی کار من سرمایه گذاری کنید.
یک چیزهای دست و پا شکستهای میخواهیم.
چرا که خودمون اعتباری نداریم!
داریم از اعتبار یک نفر دیگه بهره میگیریم.
روی همین حساب خجالت زده هستیم که نکنه از اعتبار اون بابا بیش از حد بخواهیم استفاده کنیم!
مورد بعدی؛
اگر کسی فردی رو به ما معرفی کنه، خودش از اونجا به بعد یک سری اظهار نظرها داره.
از طرف دیگر خودمون باید تحت سیاست اون نفر واسط با اون نفری که به ما معرفی شده رفتار کنیم.
یعنی چی؟
الان من به شما یک نفری رو معرفی میکنم.
قبلش ده هزار تا قانون دارم.
با این آدم زیاد صمیمی نمیشی
با این آدم این کار رو نمیکنی
با این آدم اون کار رو نمیکنی
اینجوری نباشه
اونجوری نباشه
این درخواستها رو میتونی بکنی
این درخواستها رو نمیتونی بکنی
هزار تا قانون بهت میگم و از اونجا به بعد خودم هم دخالت میکنم!
یعنی شما رو معرفی کردم، حالا یک کاری ایجاد میشه.
میگم خب! چی شد؟ چی کار کردی؟ به کجا رسید؟ چه اتفاقی افتاد؟
همش میپرسم. همش نظر میدم.
حالا یک نکته بدتر هم اینجا هست.
فکر کنید بین اون شخص واسط و اون شخصی که بهتون معرفی شده، یک مشکلی پیش میاد.
آخ آخ آخ آخ!
دیگه قرار هست بزنه زیر کاسه و کوزه همه چیز.
مثلاً حسابش رو بکنید من یک نفری رو به شما معرفی کردم.
بعد بین من و اون شخصی که بهتون معرفی کردم، یک مشکلی پیش میاد.
میام زیر پای شما میشینم، دیگه با این کار نکنی. این اصلاً آدم غلطی بوده.
هیچ کاری باهاش نداشته باش.
شما هم مجبورید هر کاری که تا اونجا پیش بردید رو از بین ببرید.
چرا که تحت سیاست من با اون آدم قبلی آشنا شدید دیگه!
پس این هم یکی دیگر از مضرات معرفی هست!
یک نکته دیگهای هم وجود داره؛
گاهی اوقات شما از یک فردی میخواهید یک نفری رو توی زمینه کاری بهتون معرفی بکند
و چون معرفی شده، دیگه شما مجبور میشید با اون آدم کار کنید.
حالا هر چقدر اون آدم پخته باشه یا خام باشه. فرقی نداره!
اگر پخته باشه فبهالمراد، اگر خام باشه به شدت به ضرر شما هست.
مثلاً من به شما میگم که یک نفری رو راجع به برنامه نویسی به من معرفی کن.
شما میگی پسرخاله من اتفاقاً برنامه نویس هست.
معرفیش میکنید، میاد پیش من.
من میبینم اصلاً این آدم در حد الفبای برنامه نویسی هم وارد نیست،
یک چیزی به شما گفته بوده!
اما دیگه مجبور هستم باهاش کار کنم!
چرا که نمیخواهم ارتباطم با شما هم درگیر مخاطره بشه.
این در زمینه کاری که چرا معرفی کردن بد هست!
معرفی کردن در زمینه اجتماعی؛
همه فکر میکنند یک تعداد دوست داریم.
با یکیشون میخندیم، با یکیشون گریه میکنیم، یکیشون اهل سفر هست، یکیشون پایه ورزش کردن هست.
فکر میکنن اگر یک روزی همه اینها رو با هم بکنیم یک پکیج و یک گروه،
همه خوبان رو یک جا جمع کردیم.
یعنی هر چی اکیپ خوب هست رو ما یک جا داریم!
اون ورزشی، اون با مزه، اونی که باهاش درد و دل میکنیم، همه رو میتونیم بکنیم یک اکیپ.
چی کار میکنیم؟
میاییم همه دوستانمون رو، جمعهای مختلف رو به هم معرفی میکنیم.
اینجا بزرگترین اشتباه ممکن رخ میده!
چرا؟
چون هر فردی که ما باهاش آشنایی داریم، یک تیکه از بعد وجودی ما رو میدونه!
زمانی که شما افراد رو با هم ترکیب میکنید، تیکههای پازل خیلی نامتوازنی کنار هم راجع به شما چیده میشه.
همون جا یک هو میبینید که اون اکیپ شدند علیه شما.
میگید من خودم اینها رو کنار هم گذاشتم! چطور شدند علیه من؟
و از طرف دیگه؛
توی اون جمع خب بلاخره ارتباط پیش میاد دیگه.
میبینید یک عدهای دارن بیشتر با هم ایاغ میشن، برنامههای جداگانه میگذارند.
اصلاً میفهمند رفیقشون شما نبودید، رفیقشون همون آدمی هست که تازه باهاش آشنا شدند!
این یک دونه اشتباه شناختی ما ایرانیهاست هاا البته.
چون همیشه اگر از طرف کسی با کسی آشنا میشید، هوای نفر قبلی رو باید بیشتر داشته باشید.
اما خب این اشتباه پیش میاد، شما حذف میشید.
خب چه کاری هست بخواهیم اکیپ دوستانمون رو به هم معرفی کنیم!
نه تنها خوشی چند برابر نخواهیم داشت، بلکه زجر چند برابر خواهیم داشت.
معرفی کردن راجع به مسائل عاطفی
ببینیم چی میشه؛ اینجا خیلی مهم هست!
یک نفری همش میگه ای امان از تنهایی. ای داد از غم تنهایی. وای من چقدر تنها هستم.
یک نفری رو به من معرفی کنید، من میخواهم یک رابطه عاطفی ایجاد کنم!
اولاً که برادر یا خواهر عزیز من، خودت دست و پا داشته باش.
یک کاراکتر مناسب برای خودت فراهم کن.
این اعتبارش خیلی بیشتر هست.
حالا من یک لبخندی زدم!
چون تعداد مراجعه کنندگانی که راجع به این موضوع صحبت میکنند خیلی زیاد هست.
اما بحث کاملاً جدی هست.
باید به علم مدیریت روابط عاطفی و شروع یک رابطه عاطفی اشراف پیدا کنید،
که بتونید یک رابطه درستی رو ایجاد کنید.
حالا در انتهای این فایل صوتی، یک اطلاعات و نکتهای رو اشاره میکنم.
اما واقعاً لازم هست هر شخصی بتونه به اصطلاح عوام، نیمه گم شده خودش رو، خودش پیدا کنه!
نه این که بگه من یک نیمه گم شدهای دارم، شما سراغ دارید کجاست؟! من برم بر دارمش!
نه! این جوری نیست!
توی روابط عاطفی چه مشکلهایی پیش میاد؟
شما میگید من تنها هستم، یک شخصی رو معرفی کن.
اون دوست شما و اون واسط چی کار میکنه؟
به طرز کاملاً ساده لوحانهای، نمیاد ببینه المانهای رفتاری شما کی هست و چه کسی به دردتون میخوره!
صرفاً میره یک آدم تنهای دیگهای رو پیدا میکنه، میگه دو تا تنها با هم احتمالاً میتونن زوج باشن.
به همین شیوه ابلهانهای که بهتون میگم، روابط عاطفی گاهی اوقات شکل میگیره!
یکی میگه من تنها هستم، یکی رو به من معرفی کنید.
اون معرف میره میگرده، یک تنهای دیگه پیدا میکنه و میاره.
اصلاً هیچ کدوم از المانهای رفتاری رو نمیسنجه که آیا این دو نفر به هم میخورن یا نه؟!
آیا اصلاً اون آدم تایپ شخصیتی و رفتاریش به این یکی میخوره یا نمیخوره؟!
فقط معرفی!
آهان؛ تنهایی! اون هم تنهاست!
دو تاشون در یک اندازه پیش من محبوب هستن.
پس اینها رو به هم معرفی کنم، دو تا تنها رو به هم رسوندم خوب میشه.
همون دلال محبتهای الکی که میبینید.
این اولین موضوع هست!
یعنی المانهای اصلی رو نمیسنجه، صرفاً در حد معرفی هست.
دومین نکته!
اون آدمی که یک زوج عاطفی رو به شما معرفی میکنه،
فکر میکنه چه لطف بزرگی در حق شما کرده.
دیگه انتظار داره شما عبد و عبید اون آدم باشید.
ببین من زندگیت رو ساختم! ببین من چی کار کردم!
حالا اصلاً نمیدونه توی دل رابطه چه خبر هست.
صرفاً شروع میکنه یک منتی رو گذاشتن.
مورد بعدی که به وجود میاد و خیلی بد هست؛
زمانی که توی زمینه عاطفی یک شخصی، یک شخصی رو به شما معرفی میکنه،
عین همون قضیه کاری؛ شما اجبار میشید که با اون آدم وارد رابطه عاطفی بشید.
اصلاً خیلی اوضاع به هم میریزه، خیلی اوضاع بد میشه. مجبورید دیگه!
معرفی شده! دیگه بالاخره این آدم هم اعتبار این وسط خرج کرده.
نمیتونی بگی دلم نمیخواهد، نمیتونی بگی خوشم نیومد.
اوضاع بههم میریزه.
هرچند بگم؛ همین که دلم نمیخواهد و خوشم نیومد هم که ما همیشه از روی هوا میگیم.
یعنی از ظواهر امر نگاه میکنیم و میگیم خوشم نیومد و فلان و اینها!
من بعضی اوقات توی مراجعه کنندهها دارم.
یک طرفی از ظاهر یک آدمی خوشش اومده میگه من دارم آرامش میگیرم از این آدم.
بعد میگم روی چه اساسی؟
میگه هیچی!
میگم دستت درد نکنه واقعاً!
این همه علم و دانش و تجربه و کتابهایی که نوشته شده توی این زمینه، هیچ؟!
چون تو آرامش میگیری الان این رابطه، رابطه درستی هست؟
برعکسش هم هست که داشتم میگفتم؛
گاهی اوقات ما ظاهر یک آدمی رو میبینیم، میگیم ای بابا، این اصلاً کیس مناسبی نیست!
در صورتی که اصلاً ما رفتارسنجی نکردیم راجع به این آدم.
اما خب از بحث دور نشیم؛
شما اجبار میشید واسه ادامه دادن اون رابطه. این خیلی بد هست!
از همه بدتر!
اون آدمی که یک نفری رو به شما معرفی میکنه در زمینه عاطفی،
از اونجا به بعد میشه فروید، میشه یونگ، میشه آدلر!
میشه نمیدونم بهترین روانشناس، دیگه از اونجا به بعد میشه مشاور رابطه شما.
خب! رابطتون خوب هست یا بد هست؟
یعنی یکجوری دخالت میکنه با دید مشاور که حد و حساب نداره.
حالا شما میری اون شخص معرف رو رزومه عاطفیش رو نگاه میکنی،
میبینی خودش یک رابطه درست رو نتونسته بیشتر از مثلاً دو، سه ماه نگه داره!
حالا واسه ما میشه روانشناس! میشه رفتارشناس!
از کجا؟!
یک دور کانال سخنوران بوده
یک دور کانال شیری بوده
یک دور کانال هولاکویی بوده
الان همهی دانشها رو داره! دیگه میتونه به شما مشاوره بده.
از طرف دیگه!
خودش هم این رابطه رو جور کرده، پس بنابراین بهترین مشاور میتونه باشه.
همش هم تلاش میکنه اون رابطه رو نگه داره. همش هم دخالت و دخالت و دخالت.
امروز حالتون خوبه؟
چقدر غمگین به نظر میای! نکنه رابطهات با فلانی دچار مشکل شده؟
اگر چیزی هست به من بگو، من بهش بگم.
اینجا هم ما اشتباه میکنیم.
اون شخص رو میکنیم واسط، دیگه بازی میافته دست ایشون.
یعنی در واقع شما دو نفری که از طریق یک معرف به هم معرفی شده بودید،
میشید عروسک خیمه شببازی!
خیمه شببازی چه کسی؟
همون معرف!
هرجور که بخواهد رابطه شما رو جلو میبره.
از طرف دیگه دوباره عین همون قضیه کاری!
کافیه اون شخص معرف ببینه رابطه شما دیگه داره خیلی خوب میشه،
و احتمالش هست که شما دو نفر اون رو فراموش کنید.
سریع رابطه شما رو به هم میزنه.
از هر طرفی که شده!
کیسهای بسیار زیادی من توی این زمینه داشتم، که یک رابطهای معرفی شده،
توسط یک نفری که خودش هم معرف بوده به هم خورده، دو نفر همین جوری ویلون موندن
که باید چیکار کنند!
یک نکته بدتر هم توی روابط عاطفی که با معرفی ایجاد میشه وجود داره.
اون هم این هستش که خیلی سریع جلو میره.
شخص میاد یک سری تعاریف از ما به اون نفری که قرار هست معرفی بشه میده،
از اون طرف هم یک سری تعاریف به ما میده.
ما فکر میکنیم دیگه شناختمون تکمیل هست با توجه به این تعاریف.
در صورتی که یک مغز دیگه جای ما فکر کرده و نظرش رو داره میگه!
ما نظر جویده شده و هضم شده یک آدم دیگه رو میپذیریم واسه رابطه عاطفیمون.
این بزرگترین اشتباه هست.
خب حالا باید چی کار کنیم؟
راجع به ارتباطات کاری، مسئله خیلی در واقع حجیم هست.
توی این فایل صوتی نمیگنجه.
راجع به مسائل عاطفی چند نکته بهتون بگم.
یک رابطهعاطفی مناسب رو چهجوری میتونید پیدا کنید؟
معرف نمیخواهد!
چهجوری میتونید پیدا کنید؟
اول از همه باید ببینید هدفتون از یک رابطهعاطفی چی هست؟
چند تا هدف غلط رو بگم؟!
احساس تنهایی میکنم!
دیگه دارم میترسم!
همه دوستانم یک زوجی دارند و من ندارم!
اینها هدفهای غلطی هستند.
شما باید ببینی که هدفت ازدواج هست؟
هدفت یک رابطه بلندمدت هست؟
هدفت صرفاً وقت گذروندن هست؟
هدفت پیدا کردن یک همفکر و هممغز هست؟
هدفت پیدا کردن یک همراه هست؟
دقیقاً هدفت چی هست؟
گاهی اوقات شما میبینید تنهایی با اقتدار بیشتر به دردت میخوره!
حالا چون همه یک یاری دارند، شما هم باید داشته باشین؟
نه اینجوری نیست!
اول هدفتون رو انتخاب کنید.
دوم یک چکلیست داشته باشید.
یک لیستی از المانهای طرف مقابلی که احتمالاً شما قرار هست عاشقش بشید رو تهیه کنید.
چه از لحاظ ظاهری، چه از لحاظ مادی، چه از لحاظ تحصیلی، چه از لحاظ رفتاری،
چه از لحاظ عقلی و فکری، چه از لحاظ خانوادگی. همه چیز!
اصلاً رودربایستی نداشته باشید؛
نه من پول واسم مهم نیست. چرت محض هست!
من ظاهر مهم نیست. چرت محض هست!
من خانواده طرف واسم مهم نیست.
توی دوره مدیریت روابطعاطفی کامل توضیح دادم.
همه این المانها تکبهتک اثرگذار هست.
اصلاً یک سری مشکلات عجیب و غریب، زمانی که اینها درست و درمون نباشن پیش میاد،
که شما باورتون نمیشه.
یک چکلیست باید داشته باشید.
حالا براساس این چکلیست میفهمید چه جور آدمی رو میخواهید.
حالا باید یک محیط درست رو پیدا کنید.
مناسبتی که شما با توجه به اون مناسبت رابطهعاطفی ایجاد میکنید خیلی مهم هست.
توی کوچه و خیابان، معرفی دیگران!
همین الان کلی راجعبهش صحبت کردیم.
نمیدونم رفتم یک جا خرید کنم، از فروشنده خوشم اومد!
اینها خیلی المانهای احمقانهای هست.
مناسبت درست!
شما چکلیست که داشته باشید میدونید کجا باید دنبال اون آدم بگردید.
در نظر بگیرید؛
خیلیها میگن که ما جایی نمیریم. ما که برنامهای نداریم. ما که نمیدونم با کسی نیستیم.
درسته!
مثلاً توی چکلیستت دنبال یک آدم فرهنگی میگردی. درسته؟
حالا باید بری توی محیطهای فرهنگی.
دنبال یک آدم هنرمند هستی؟
باید بری توی محیطهای هنری.
چه جوری برم؟
خیلی ساده هست!
شما دوست دارید همسر آیندتون مثلاً آدم هنری باشه، نقاش باشه.
چهار تا گالری رو میری میبینی دیگه بالاخره.
اونجا با نقاشها آشنا میشی. خیلی ساده هست.
حالا اینکه چجوری یک رابطهعاطفی رو شروع کنیم، توی دوره روابط عاطفی،
که بهصورت غیرحضوری هست کاملاً توضیح دادم.
اصلاً از کجا شروع کنیم؟
با پیسپیس و سوتسوت و اینها نمیشه.
یکهو هم بگی ببخشید میتونم شمارتون رو داشته باشم هم نیست.
یکسری اصول و قواعد داره که حالا اونجا مبسوط توضیح دادم،
که اگر فرصت بشه اینجا هم چندکلامی راجع بهش صحبت میکنیم.
نه توی این فایلصوتی، توی همین کانال.
بعد از اینکه توی محیط قرار گرفتیم، ارتباط باید برقرار کنیم.
اینیکه دو، سه بار طرف رو نگاه کنی، این نمیشه ارتباط. خیلی مهم هست!
میگه من دهبار نگاهش کردم، اون من رو نگاه نکرد.
نه! از رفتار هزار تعبیر میشه از کلام یک تعبیر.
باید حرف بزنی.
حالا لازم نیست برید بگید سلام وقتتونبخیر، من دنبال یک ارتباط بلندمدت هستم.
نه! اطلاعات تماس جابهجا بشه. سعی کنید باهم یکسری تجربیات مشترک ایجاد کنید.
بعد از اون، تو حین این تجربیات مشترک و آشنایی، شما باید سنجش کنید.
با سؤالات مهم.
خیلی پیش میاد توی مراجعین؛
میگم سؤال مهمی که تاحالا از طرف مقابلت پرسیدی توی این بازه آشنایی چی بوده؟
میگه، چرا موهاش رو بلند میکنه؟
این سؤال مهم هست؟!
نه!
شما باید بپرسی، رابطت دقیقاً با مادرت چه جوری هست؟
زمانی که عصبی میشی چه تراکنش ذهنی و رفتاری رو طی میکنی؟
و از اون طرف بخواهی که جواب اسطورهای نده!
من اصلاً عصبی نمیشم!
دروغ میگه، عصبی میشه، ولی باید بگه چطور عصبی میشه.
این که چه غذایی دوست داری، چه رنگی دوست داری، این اصلاً مهم نیست.
بعداً میفهمی.
اما متاسفانه ما دوست داریم همون اول عشق و عاشقی کنیم،
جلوتر رابطهها ماشاالله میبینید دیگه!
یکی پس از دیگری برگ خزان و …
آدم داریم که مثلاً به کسری از هفته عاشق میشه، به کسری از هفته فارق میشه.
دور و برتون رو نگاه کنید. پر هست.
بعد میگه همه آدمها بد شدن. همه دنیا بد شدن.
نه خواهر و برادر! شما مسیر رو داری غلط میری.
بعد از سنجش و سؤال دقیق، شما اعتبار رابطه رو زیاد میکنید.
اعتبار چی هست؟
زمان و عمق!
توی دوره فرماندهی مغز به سبک MP خیلی راجع بهش توضیح دادم.
از دانشپذیران دوره فرماندهی مغز به سبک MP خیلی خوب اونها رو میدونند.
اما یک اشاره کوتاه کنم.
ما راجع به رفاقت یک زمان داریم یک عمق.
اگر توی زمان کم عمق رفاقتتون رو زیاد کنید، خراب میشه.
انتظار به وجود میاد، خراب میشه.
یک سریها رو دیدید؟
فکر میکنید ما چندوقت هست با هم آشنا شدیم؟
نمیدونم!
ما الان یک هفته هست همدیگر رو میشناسیم، ولی اینقدر عاشق هم هستیم که نگو.
معلومه دیگه! تب تند زود عرق میکنه!
ببینید بعد از این حالت میریم سراغ اینکه زمان زیاد هست و عمق کم هست.
چند سال هست با هم هستید؟
ما الان 15 سال هست که همدیگر رو میشناسیم.
خب چقدر مثلاً عمق رفاقتتون زیاد هست؟ چقدر رابطه رو جلو بردید؟
هیچی! در حد شناخت هست.
15 سال دارن همدیگر رو میشناسند.
اون هم غلط هست.
شما باید توی زمان مناسب، به اندازه مناسب عمق رو زیاد کنید.
این میشه اعتبار یک رابطه که میتونید روی اون رابطه حساب کنید.
حالا فرصت بشه، راجع به مسائل عاطفی بیشتر صحبت میکنیم.
به دوستان قدیمیتر هم بگم.
مسئله ضحاک رو یادم نرفته هاا!
اون تئوری ضحاک توی روانشناسی ارتباطات، اون رو یادم نرفته،
دوباره به اون هم برمیگردیم.
گفتم که راجع به این آشنا کردن و معرف و اینها، یک اطلاعاتی بهتون بدم.
امیدوارم که این فایل صوتی براتون مفید بوده باشه.
در پایان یک نکتهای رو اضافه کنم، راجع به معرفیهای کاری.
اگر شما فوق تخصص ارتباطات حرفهای دارید، میتونید از طریق معرف، ارتباطات کاری ایجاد کنید.
فقط توی همون حالت.
اگر خیلی ساده ارتباطات رو میدونید، اصلاً دنبال معرف نباشید، که به شدت ضرر داره.
توی مسائل عاطفی که اصلاً معرف نمیخواهد.
یعنی اگر شما فوق تخصص روابط عاطفی هم داشته باشید، باز با معرف کار شما درست نمیشه.
شاد، موفق و مؤثر باشید.
فایل صوتی بالا را حتما تا انتها گوش کنید و اگر مفید بود، با دیگران به اشتراک بگذارید
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.