چگونه با یک آدم کاملا غریبه دوست شویم؟

طبیعتا اگر بعد از معرفی شدن به کسی، فرصت کنی وقت بیشتری را با او بگذرانی، راحت تر میتوانی شالوده ی یک دوستی را بریزی. با این حال، در دنیای پرسرعت امروزی، چنین کاری مشکل است.
فرض کن تو گفت و گوی کوتاهی با متصدی پذیرش سازمانی که به آنجا سر زده ای میکنی و علاقه مند میشوی او را بهتر بشناسی. یا مردی را در جلسه ای ملاقات میکنی که در بخش پشتیبانی شرکتی در نزدیکی تو کار میکند، ولی فرصت تو برای پیوند برقرار کردن با او کوتاه است. تبدیل کردن آشنایی مختصرت به ایجاد دوستی، کار چالش برانگیزی هست. با این حال، اگر درست برنامه ریزی کنی تکنیک بعدی کاری میکند که به خواسته ات برسی.
بلافاصله بعد از گفتن سلام، موضوعی – هرموضوعی – را پیش بکش که بتوانی با سول دیگری دنباله ی آن را بگیری. برای مثال، ببین چه رستورانی را در آن حوالی پیشنهاد میدهد. از مسیر های رانندگی بپرس که کجا میتوانی چیزی بخری. از او بپرس دیدن چه فیلمی را به تو پیشنهاد میکند. بپرس چه مدل کامپیوتری را باید برای خانه ات بخری. به موضوعی فکرکن که ممکن است بعدا اطلاعات بیشتری درموردش «لازم» داشته باشی.
توصیه خواستن از کسی به دو دلیل راه خوبی است: ممکن است فیلمی را که به تو توصیه کرده « فراموش » کنی و مجبور شوی دوباره به او زنگ بزنی؛ و اگر توصیه ی او در مورد کامپیوتر را بکار ببری، عاقلانه است که دوباره با او تماس بگیری و از او بپرسی که کامپیوترت را از کجا بخری.
یک دلیل منطقی پیداکن تا برای بار سوم با « غریبه ی سابق » تماس بگیری. بعد از دیدن فیلم یا خریدن کامپیوتر زنگ بزن و برای دادن چنین پیشنهاد عالی ای از او « تشکر » کن. در مورد متصدی پذیرش حتی میتوانی سر راه به محل کارش سربزنی و رودررو از او تشکر کنی.
رمز کار، ساختن چنین رابطه های دنباله دار است. این نوع ارتباطات، تو را از یک فرد غریبه تبدیل به یک آشنا میکند. حال، دیگر برای اینکه او را دوست خود کنی شانس بیشتری داری.
طوری زمینه را بچین که دوباره با او تماس بگیری:
کاری کن آشنای تازه ات درباره موضوعی حرف بزند که سوال منطقی به دنبال داشته باشد. بعد، برای اطلاعات بیشتر با او تماس بگیر. تا موقعی که تماس هایت درباره چیزی باشد که در موردش حرف زده اید، هیچ چیز عجیبی درمورد تماس دوم – و یا سوم – وجود ندارد. حال در مسیر رسیدن به دوستی هستی.
قدم بعدی
اگر دلت می خواهد مسیر دوستی تان را به سمتی بکشانی که کاری دوتایی باهم بکنید از گفت و گوی دوم یا سوم برای این استفاده کند که آشنای تازه ات از علاقه اش حرف بزند بعد یک موقعیت مربوط به آن علاقه پیدا کن که دعوتی در آن باشد. آیا تئاتر دوست دارد؟ غذاهای هندی؟ فیلم های ترسناک؟ بعد از چند تا مکالمه تلفنی کوتاه دعوت تو منطقی تر خواهد شد از آن بهتر مربوط کردن آن دعوت به اولین گفت و گوی تان است. متصدی پذیرش به تو گفته بود عاشق این فیلم است. وقتی فیلم تازه ای روی پرده می آید فرصت خوبی برای توست.
تکنسینی که تو را در خرید کامپیوترت راهنمایی کرده است خوشحال خواهد شد اگر تو « به طور اتفاقی » دوتا بلیط مربوط به نمایشگاه فناوری داشته باشی که به تازگی در شهر شما دایر شده است.
البته من در اینجا به مسئله عشق و عاشقی نمیپردازم. در مورد این قضیه و برای ساختن این نوع رابطه های خاص یک عالم فاکتور نقش دارد که من در کتاب دیگرم چطور هر کسی را عاشق خود کنیم به آن پرداخته ام. در حال حاضر صحبت ما در مورد دوستی معمولی است.
یک ترفند کوچولوی بامزه برای اینکه از یک غریبه تبدیل به یک دوست شوی
شغل بسیاری از آدم هایی که روزانه میبینی خدماتی است. مثل صندوقدار کافی شاپ مورد علاقه ات یا گارسون رستورانی که همیشه برای خوردن غذا به آنجا میروی. افرادی که به دیگران سرویس می دهند اغلب در حالی روز را به شب میرسانند که احساس میکنند آدمهای گمنام و بی نشانی هستند.
در اینجا میگویم که چطور روز آن ها را روشن کنی و همزمان استعداد گپ زدن خودت را هم تمرین کنی. یک اسم شعبده ای روی او بگذار. اسم شعبده ای شبیه لقب است ولی آن را از روی یک تجربه خوشایند که با آن فرد داشته ای خلق میکنی شاید هم یک لقب چاپلوسانه باشد.
فرض کنیم که تو میدانی معادل کلمه زیبا در ایتالیایی میشود بِلا (bella) . صندوقدار کافی شاپی که تو اغلب به آن جا میروی ایتالیایی – آمریکایی است می توانی کاری کنی که با شنیدن عبارت ایتالیاییِ ( Ciao bella به معنی : خداحافظ زیبا ) روز خوبی را پشت سر بگذارد.
در رستوران مورد علاقه ات همیشه گوشت و لوبیا با سیب زمینی سرخ کرده سفارش می دهی. یک بار گارسونی که سفارش میگیرد با دیدن تو که وارد میشوی فورا شروع به نوشتن سفارش این غذای خوشمزه میکند. ترفند تو می تواند این باشد که او را “کِرِسکین” صدا کنی که اسم فرد مشهوری است که ذهن آدم ها را می خواند.
من یک اسم شعبده ای برای منشی مطب دکترم دارم. یک بار درد شدیدی در گردنم احساس کردم. یک درد حسابی. به مطب دکترم زنگ زدنم و خواستم که با دکتر کارتر صحبت کنم. کامیله مازیوتی، منشی مطب جواب داد. همینطور که داشتم دردم را تشریح می کردم از من سوالات دقیق پزشکی پرسید. بعد گفت صددرصد دلیل دکتر حتما باهات تماس میگیره اما حالا مریض داره. ولی میدونم که پیشنهادی بهت میکنه میخوای بهت بگم؟ « حتما کامیله » . من توصیه اش را انجام دادم و دردم از بین رفت. خب؛ اسم شعبده ای که هر دوی ما از آن لذت می بریم چیست؟ هر دفعه که با او حرف می زنم به او می گویم « دکتر کامیله » . می دانم او هم از این که ترفیع شغلی اش دادم خوشحال میشود و من هم از این که لبخند را بر لبان او نشانده ام.
منبع: کتاب “96 تکنیک برای پیش بینی احساس آدم ها و ارتباط موفق با آنها”
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
دستت درد نکنه خیلی مطالب مفیدی بودن